درنگرش شیعیان مساله امامت به عنوان رکن اساسی دین و جزیی از اصول مذهب و منصب الهی است که خداوند با توجه به علم خود درباره شرایط و نیازهای بندگان و همانند پیامبرتعیین می کند و همان گونه که پبامبر را موظف به راهنمایی امت به سوی امام نموده ، مردمان را نیز مکلف به پیروی از امام می کند.( آل کاشف الغطاء، محمد حسین، اصل الشیعه و اصولها، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات ، 1413 ص 68)
کاشف الغطاء در تحلیل و تشریح این رویکرد می فرماید: شیعه امامت را همانند نبوت منصب الهی می داند. پس هم چنان که خداوند سبحان کس یا کسانی را از میان بندگان خود به نبوت و رسالت بر می گزیند و او را با معجزاتی که همانند نص از جانب خداوند است تایید می نماید، هم چنین برای امامت نیز آن که را که می خواهد بر می گزیند و به پیامبرش دستور می دهد امامت او را با نص خاص تصریح نماید و برای انجام وظایف رهبری مردم پس ازخود به امامت منصوب نماید. تنها تفاوت امام با پیامبر دراین است که بر امام همانند پیامبر وحی نمی شود، بلکه احکام الهی بر او القا و الهام می شود. پس پیامبر مبلغ و پیام رسان از سوی خداست و امام نیز از سوی پیامبر این وظیفه را انجام می دهد . سلسله امامت تا دوازده امام ادامه دارد تا همواره امام پیشین بر امام پسین تصریح و توصیه نموده اند و شرط و تاکید کرده اند که همه آنان هم چون پیامبرمعصوم هستند.(همان61)
شیخ محمد رضا مظفر از اندیشمندان به نام به صراحت بیان می کند که "امامت به اعتقاد شیعه اصلی از اصول دین است و ایمان جز به اعتقاد بدان کامل و تمام نمی شود و هرگز جایز نیست که در امامت تقلید کرد بلکه واجب است همانند توحید و نبوت در آن نظر و اندیشه نمود."(مظفر، محمد رضا؛ عقاید الامامیه، ص 102)
چنین دیدگاهی مساله امامت را به ناگریز به حوزه استدلال عقلی می راند و از حوزه نقل محض و تقلید بیرون می برد.
به هر حال در نگرش و اندیشه شیعی ، ریاست عام و عالی بر امور دین و دنیا بر عهده امام است. این گونه رهبر اصلی امت و جامعه اسلامی امامی است که جانشین پیامبر و منصوب به نص صریح از سوی اوست.
نظریه عنایت و قاعده لطف بر پایه اصول عقلانی ونگرش عقلایی می کوشد تا این مساله را تبیین و تحلیل کند. قاعده لطف که تحلیل گرایان اصول عقاید شیعی (متکلمان) آن را بیان می کنند بر این مساله تاکید دارد که بر خداوند واجب است از راه لطف و رحمت بر بندگان خود، پیامبران و رهبرانی را در میان بندگان روانه و گسیل نماید تا راه و رسم صلاح و سعادت دو جهان را به آنان بیاموزاند و آنان را به مصالح و مفاسد خود آگاه و هوشیار سازند.( علامه حلی؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد؛ تحقیق آیت الله حسن زاده آملی ؛ انتشارات اسلامی؛ قم ؛ 1417 ؛ ص 490)
علامه حلی لطف را به اموری که مکلف را به طاعت نزدیک و از طغیان و گناه دور می سازد بدون آن که الزام و الجایی باشد ، تفسیر می کند.(همان جا) و تا زمانی که تکلیف باقی است بر خداوند است تا بر بندگان لطفی کند و امامی را نصب نماید.( خواجه نصیر الدین طوسی؛ امامت ؛ محمد تقی دانش پژوه؛ تهران؛ دانشگاه؛ 1335 ؛ ص 17)
نصوصی چون آیه ولایت (مائده، آیه 55) و آیه تطهیر( احزاب ، 33) و آیه اطاعت اولی الامر(نساء، 59) و آیه مودت ذی القربی( شورا آیه 23) و روایاتی چون حدیث دار و حدیث ثقلین و حدیث منزلت نیز تاکیدی بر این اصل عقلی و تعیین اشخاص و مواردی است که کلیت آن به وسیله حکم عقلی دانسته شده است.
از آن جایی که امامت مقامی الهی و امتداد طبیعی نبوت است ، عصمت از ویژگی ها و مولفه های اساسی آن است به طوری که امامت امام هرگز بدون آن محقق نمی شود؛ زیرا اگر امام معصوم نباشد تسلسل پدید می آید و حافظ شریعت باید معصوم باشد تا هم در ابلاغ و هم در مساله اطاعت امر و دستور او را بتوان در حکم و دستور خداوند دانست و آیه اطاعت مفهومی درست یابد و از سوی غرض از نصب تحقق یابد و بتواند به عنوان نمونه عینی مردم را به سوی حق هدایت و رهبری نماید.(بنگرید : رساله امامت خواجه نصیر الدین طوسی ) این مطلبی است که کلام امیرمومنان(ع) نیز موید آن است که می فرماید: هذا القرآن انما هو خط مستور؛ مستور بین الدفتین، لاینطق بلسان و لابد له من ترجمان و انما ینطق عنه الرجال؛ این قرآن چیزی جز نوشته ای نیست که در میان دو جلد قرار گرفته است . به زبان سخن نمی گوید بنا براین گریزی جز ترجمان ندارد و مردان هستند که از زبان آن سخن می گویند.( نهج البلاغه ، صبحی صالح ؛ قم ؛ هجرت؛ 1395 ص 182).
البته در نگرش شیعی جایگاه و مسئولیت معصوم در اموری چون مرجعیت دینی و سیاسی و قضایی محدود نمی شود. این امور به عنوان ابتدایی ترین مسایل اجتماعی مردم ، بخش کوچکی از جایگاه و مسئولیت هایی معصوم و امام معصوم(ع) را نشان می دهد. از نظر شیعی امام کسی است که به عنوان خلیفه الهی در هستی که در زمین مستقر شده است و نیز به عنوان حجت بر موجودات از ولایت تکوینی و تصرف در هستی برخوردار است و همه کائنات از وجود ش بهره می برد. معصوم(ع) به عنوان انسان کامل که مسجود همه فرشتگان و موجودات و قدرت های موثر در هستی می باشد بر همه موجودات حاکمیت ولایی دارد و امور آنان را تدبیر می کند. تدبیر معصوم در طول تدبیر الهی است. همه امور در شب قدر تعیین می گردد و بر اساس موازین و مقادیر مشخص الهی امور و مسایل جزیی و کلی همه موجودات تعیین می شود. این امور و مسایل در شب قدر به امر الهی به امام معصوم (ع) ابلاغ می شود و آن حضرت است که به عنوان خلیفه الهی به تدبیر امور می پردازد. تنزل دایمی و همیشگی فرشتگان در شب قدر هر سال بر امام معصوم(ع) از این جهت انجام می شود. از این رو در اندیشه شیعی جایگاه امام فراتر از مرجعیت دینی و سیاسی و قضایی است. از این رو با غصب ولایت سیاسی ظاهری معصوم از سوی ظالمان ولایت سیاسی باطنی آنان از میان نمی رود چنان که مرجعیت دینی و قضایی و ولایت تکوینی و امام و پیشوایی آنان برای هدایت و رهبری همه موجودات به ویژه انسان و جن از میان نمی رود. بنابراین باید جایگاه و مقام مرجعیت امام معصوم (ع) را فراتر از امور عادی دانست . با این همه آنان در همین امور ظاهری و معمولی نیز همه قدرت و ملک و مکنت را به غیر واگذار نکرده اند و در عالم بر پایه نظام حکمت تدبیر و تصرف می کنند. اگر این گونه نباشد اساس حکمت در اداره جهان ولو در بخش ولایت سیاسی و قضایی ظاهری از میان می رود و به سوی عبث کشیده می شود . در حالی که جهان بر پایه عبث اداره نمی شود و هیچ ذره ای بدون حکمت جا به جا نمی شود.
اکنون پس از فرض اثبات جایگاه امام در هستی و نیز وجود امامی معصوم برای اموریی چون مرجعیت دینی و سیاسی مردم، این پرسش مطرح می شود که امام غایب چون ولی عصر ( عج) از چه جایگاهی در عصر غیبت برخوردار است؟
همان گونه که می توان این گونه در باره پیامبر و خلیفه و امام الهی در حضورشان تصور کرد که با آن که حجت و خلیفه الهی هستند ولی از مرجعیت دینی و سیاسی ظاهری برخوردار نباشند و مردمان برای امور قضایی و حل و فصل مخاصمات و درگیری هایشان به آنان مراجعه نکنند، همین امکان در باره امام معصوم (ع) در عصر غیبت نیز قابل تصور است که امام در عصر غیبت از چنین مرجعیت ظاهری برخوردار نباشد.
به هر حال آن چه مهم است آن که امام معصوم (ع) چه در عصر حضور و چه غیبت از مرجعیت چندی برخوردار است. این گونه نیست که این مرجعیت را به دیگری به طور کامل واگذار کند. بنابراین مرجعیت دینی فقیهان در حوزه ابلاغ شریعت مرجعیت وابسته و محدودی است که تنها با امضای امام درست می شود. مرجعیت سیاسی و اجتماعی و قضایی و نظامی که در عصر غیبت به ظاهر به دیگران وانهاده شده است نادرست است؛ از این رو، مرجعیت غیر معصوم در هر مساله ای تنها به معنای نیابت محدود است و آن حضرت مانند پیامبران و امامان معصوم در عصر حضور می مانند. به این معنا که با آن که آنان خلیفه الهی و امام و حجت خدا بر زمین هستند ولی به دلایلی از چنین مکنت و تمکنی برخوردار نیستند تا اداره امور بخش از مسئولیت های محول شده از سوی خدا را به انجام رسانند. این عدم امکان و مکنت و تمکن دلیل بر عدم مرجعیت واقعی آنان نیست. آنان به راه های مختلف حتی می توانند در امور و مسایل هستی تصرف کنند و جهان را در مسیر اصلی آن به سوی کمال مطلق هدایت و رهبری نمایند. در دیدگاه شیعی ولی عص(عج) از چنین جایگاهی برخودار است و امام معصوم در همه حوزه ها مرجعیت داشته و از آن مرجعیت بهره گرفته و در هستی تصرف می کند.