قرآن کریم برای انسان نفسی قائل است که خدا از باب تشریف، این نفس را به خود اسناد میدهد: ?نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی(ص، آیه 72؛ حجر، آیه 29)
این نفس پاک و پاکیزه است؛ زیرا چیزی که از طرف ذات اقدس الهی و به خدا منسوب است، طیّب و طاهر است؛ از همین رو، ظرفیت بهره گیری از الهامات الهی را دارا بوده و می تواند حق و باطل را از هم به عنایت الهی بازشناسد و به سوی خیر و خوبی گرایش و از بدی و زشتی گریزش داشته باشد. پس نفس انسانی ظرف خالی نیست، بلکه ظرفی است که از الهامات الهی سرشار است: فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها؛ پس به نفس فجور و تقوایش را الهام کردیم.(شمس، آیه 8)
نفس مُلهَمه اگر بیراهه نرود و راه کسی را نبندد، بلکه همان راه الهی را طی کند، از خطر نفس مسوله و نفس اماره مصون است؛ یعنی از شرور نفس مُسوِّله که تزیین گر باطل به حق و زشت به زیبا است رها می شود و در نهایت از افتادن در دام نفس اماره به بدی مصون می ماند.
البته اگر انسان مطیع نفس ملهمه باشد، دیگر نیازی به نفس لَوّامه و سرزنشگر نیز ندارد؛ زیرا لوامه زمانی وارد می شود که انسان میان خیر و شر و حق و باطل حرکت کند و عمل صالح و طالح را به هم بیامیزد: خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً، آن جاست که نفس لوامه وارد می شود و سرزنش می کند.
انسان مطیع نفس ملهمه در نهایت به نفس مطمئنه می رسد و در مسیری قرار می گیرد که او را به سمت مقام «راضِیَةً مَرْضِیَّةً» می برند. چنین نفس نمی رود بلکه او را می برند. از این رو، خداوند فرمان می دهد: ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً؛ این نفس به سوی پروردگارش راضیه و مرضیه برگردانده شود.
اما اگر کسی گوش به فرمان نفس ملهمه نباشد و میانه حرکت کند، گرفتار نفس مسوله و نفس لوامه می شود که یکی می گوید: بکن و آن دیگری می گوید: نکن! این شخص اگر به فرمان نفس لوامه گوش نکند و مسیر نفس مسوله و فریبکار را برود، به جایی می رسد که نفس اماره به بدی مسلط می شود و دیگر جایی برای لوامه و ملهمه نمی ماند و به نفس مطمئنه هم نمی رسد. این همان سقوط در درکات است.
اما اگر سخن نفس ملهمه را گوش داد و به نفس مطمئنه رسید، در درجات قرار می گیرد و او به سوی پروردگارش باز می گرداند با عزت و رضایت دو سویه.(فجر، آیات 27 تا 30)
گر مرد رهی میان خون باید رفت/ وز پای فتاده سرنگون باید رفت/ تو پای به راه در نه و هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید رفت.