از نظر قرآن، هر چیزی غیر از خدا از حیات غیر ذاتی برخوردار است. در حقیقت وجود و حیات آنها تحت حیات و وجود الهی معنای می یابد و تنها اوست که مرگ ندارد. پس خدا تنها حیات محض است و نمی میرد: الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ.(فرقان، آیه 58)
بر این اساس، نه تنها «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ؛ هر دارای نفسی چشنده مرگ است.»(آل عمران، آیه 185)؛ بلکه حتی مجردات از فرشتگان و مانند آن ها نیز چشنده مرگ هستند و می میرند؛ اما مرگ هر چیزی مناسب با آن چیز است: «مُوت کُلّ شَیْءٍ بِحَسَبه».
در قرآن از مرگی سخن به میان آمده که در اصطلاح قرآنی، خمود و خاموشی است. خداوند می فرماید: إِنْ کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ؛ تنها یک صیحه و فریاد است. پس در آن هنگام آنان به خاموشان گرایان هستند.(یس، آیه 29) پس همه موجوداتی که دارای حیات هستند، مثل شعله آتش به خاموش گرایش می یابند و فسرده و سرد می شوند و مرگ خودشان را تجربه می کنند.
واژه خمود به معنای فرونشستن آتش به گونه ای است که سرد و فسرده می شود، ولی خاموش کامل نمی شود و کسی که تب کرده نیز وقتی تب خمود می یابد یعنی از حرارت می افتد و از آن کاسته می شود، به حالت غش نیز از همین رو خمود می گویند.
پس برای همه آن هستی مرگی است که از آن به خمود تعبیر شده است. در آن حالت تنها خدای واحد قهار می ماند و خود پاسخ گویی پرسش خود است؛ زیرا همگان مرگ و خمود را تجربه می کنند: «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»(غافر، آیه 16) در روایت است که حتی عزرائیل ملک الموت نیز می میرد و مرگ مناسب خودش را تجربه می کند.