انسان اگر بخواهد سفر معنوی خود را برای شناخت کمال مطلق آغاز کند و در حوزه تحقق و وجود بخشی آن شناخت ایمانی خود را در قالب عمل نیکو و صالح وجود خارجی بخشد ، در دو حوزه شناختی و عملی باید چهار سفر و سیرمعنوی را انجام دهد. این سفرها و سیر و سلوکها گامهایی است که در عرفان نظری و حکمت متعالی و عرفان عملی باید برداشته و طی شود.
در حوزه شناختی این سفرها و سیرها عبارتند از: شناخت جهان آفرینش به عنوان یک مخلوق و آفریده گام نخست در این راه است. قرآن تاکید دارد که در جهان آفرینش به عنوان مخلوق خالقی و آفریده آفریدگاری تفکر شود تا درهای حکمت و دانش واقعی بر او گشوده و به حقایقی دست یابد که از میان آن حقایق میتوان به هدفمندی و دوری از عبث در آفرینش و نیز به صفاتی از آفریدگاراین آفریدهها اشاره کرد . این سیر و سفر در درون و بیرون خود که در اصطلاح سیر در آفاق و انفس میخوانند، انسان را در راهی قرار میدهد که برآیند آن یافتن وجودی مطلق و صفات کمالی است که خدا و یا واجب الوجودش میخوانیم .
از این مرحله و مرتبه، گام دوم و سیر و سفر کمالی دیگری در حوزه شناختی آغاز میشود. سالک و مسافر این راه، پس از آن که در آفرینش تفکر کرد، درمییابد جهان را خدایی است که از همه صفات کمالی برخوردار است. پس میکوشد تا خدایش را بشناسد و چون بیرون از حوزه ادراکی و شناختی است ، متوسل و متمسک به آن وجود کمالی میشود تا در این راه دستگیر او شود. در این جاست که خداوند به یاری او میشتابد و خود را به او در وجه کمالی نشان میدهد. لزوم همراهی خداوند در این سیر از آن جاست که خداوندی را مییابد که دارای همه صفات وجودی است که در خلق و آفریدهها یافته است و از سوی در آفریدهها همراه این صفات کمالی نقص و شر را نیز مییابد . پس در مییابد که آفریدگار این آفریدهها با این همه صفات کمالی و موارد نقص باید منزه و مبرا از نقص و شر باشد. از این رو ، به طور طبیعی در وادی تنزیه و تسبیح حق میافتد و خدا را به صفات سلبی میشناسد و میخواند و بر این صفات تکیه و تاکید میورزد و میگوید: این که منزه از نابینایی و ناشنوایی و نادانی و ناتوانی و ... هستی. در این جاست که عقل و خردش وی را به تسبیح و تقدیس میخواند و همراه فرشتگان مقام عقل میگوید: نحن نسبح و نقدس. (بقره ، ایه 33) از جایی که با تسبیح و تقدیس نمیتوان حق مطلب را درباره خداوند و آن وجود کمالی مطلق ادا کرد و مقام عقل در این حوزه شناختی ناقص است و جز کلیات و کلی نگری ناتوان از ورود به حوزه صفات اثباتی است و به سخنی مقام عقل پای چوبینی است که از چکاد بلند صفات کمالی و اثباتی بالا نمیرود، خداوند به مدد و یاری او میشتابد و در آن چکاد دستگیرش میشود و خداوند و حق از آن مقام همراه او میگردد؛ زیرا وادی پر خطری است و انسان نمیتواند بدون خداوند در آن وادی گام بردارد. اگر خداوند خود را در این مقام به وی ننمایاند هیچ کسی را یاری آن نیست تا حق را چنان که باید و شاید شناسد. به سخنی خرد آدمیو عقل بشری هر چند به کمال برسد جز تسبیح حق نگوید و جز تقدیس او نبیند. از این رو گفته اند که اصل در توصیف خداوند تقدیس و تسبیح او و بیان صفات سلبی در حق اوست. این سخن در حق کسانی راست و درست است که به وادی طور ورای طور عقل گام ننهاده باشند. اما هنگامیکه خداوند به دستگیری ایشان میآید و خود را چنان که باید و شاید مینمایاند، چنین انسانی به شناخت فراتر از شناخت عقلی و سلبی از خدا دست مییابد. این صفات از این رو توقیفی است که تفکر جز در آن چه از خدا نمایاند و یا گفته شد جز گمراهی ثمری ندارد؛ خداوند در این باره ( توقیفی بودن اسما و صفات ) میفرماید: سبحانک عما یصفون الا عبادک المخلصون( ) پاک و منزه است خدا از آن چه وصف میکنند مگر آن صفاتی که بندگان مخلص( با زبر لام نه زیر آن) خدا او را بدان توصیف کنند. این بندگان مخلص کسانی هستند که به مقام شناخت مطلق الهی رسیدهاند و خداوند دستگیرشان شده و خود را چنان که امکان داشته بدانها نموده است، از این رو میتوانند صفاتی را بیان کنند که شان و منزلت الوهیت الهی اقتضا میکند. در حقیقت خداوند خود را بدانها به این صفات اثباتی کمالی توصیف کرده است. در این سیر و سفر است که سالک با حق در حد توان و امکان و ظرفیت وجودیاش آشنا میشود و او را میشناسد.
پس از شناخت حقی خداوند است که گام سوم و مرحله دیگری از سفر آغاز میشود. سالک تا پیش از این مرحله، آفرینش را از دیده خود نگریسته بود و از منظر خود جهان آفاق و انفس را سیر نموده بود. اکنون با دیده ملکوتی به جهان مینگرد: کذلک نری ملکوت السموات و الارض ....؛ با این دیدن جدید و سیر دوباره است که سالک در مییابد که خداوند نه تنها آفریدگار، بلکه فاطر هستی از کتم عدم است و این موجودات و آفریدهها را از گل وجودش را شکفته است و همه هستی جز او نیست و این که همه آفریدهها درباطن خود نیست و نابود هستند و تنها آن وجه الله وجودی است که جلوه میکند و این نواقص و ماهیات همه پرده بر جمال دل آرایی اویند. پس در ورای همه آفرینش حق را میبنید و به یقین میگوید: انه الحق؛ یعنی تنها او حق است و پایدار و دیگر چیزها نمایشی از حق هستند. در سیر و گام نخست او جهان را طوری دید که دیدن با چشم خود بود با همه نواقص و ناتوانی و اکنون با دیده حق به آفریده و آفرینش مینگرد و در مییابد که همه چیز در جایی خود قرار داده شده است و کوچک ترین تصرفی در این آفریده و آفرینش جز شر و پلید برآیندی ندارد. از این رو، دیگر به خود اجازه تصرف در کائنات را نمیدهد. سالک در این سیر خود با چشم خدایی مینگرد و با گوش خدایی میشنود و با دست خدایی میگیرد و همه هستی اش را واگذار به خدا میکند که او را وجود مطلق کمالی با همه صفات اثباتی و سلبی یافته است و به نوعی شناخت قریب به کمال دست یافته است و به سدره علم و دانش رسیده است و از کتاب مبین میخواند و اعیان وجودات و اعیان ثابته در آن مییابد و آن را مس میکند . کتاب مبینی که رطب و یابس در آن است و حکم و قضا و قدر همه در آن نوشته شده است. چنین فردی به یک دانایی و شناختی میرسد که میتوان از آن به دانش مطلق ( اطلاق قید آن است) میرسد.
اکنون که به ملکوت دانش یافته است و در آفرینش و آفریدهها نگریسته است خود را در گمراه یافتن موجودات مسئول میداند. امیرمومنان(ع) میفرماید: اگر نبود که خداوند از دانشمندان و اهل شناخت و دانایی پیمان گرفته است که بر .... ساکت مینشستم و ریسمان خلافت را بر دوش این شتر چموش میانداخت. این مسئولیت پذیری برخاسته از این دانش مطلقی است که در سفرسوم یافته است . اکنون خود را پیامبری مییابد که میبایست هم روشنگری نماید و هم دستگیری کند. این همان سفر در خلق و آفرینش است که برای خلق وبا وجود حقی انجام میگیرد. در این سفر چهارم ، او عین الله و یدالله است و این گونه است که هرگاه غضب کند غضبش الهی است و هر گاه خشنود شود، خشنودی اش خدایی است. در قرآن آمده است : فلما آسفونا انتقمنا، آن گاه که ما از قوم فرعون مایوس شدیم، انتقام گرفتیم . آن کس که مایوس شد حضرت موسی (ع) بود که در مقام عین الله و یداللهی قرار گرفته بود. از این رو حالت بنده را خداوند به خود نسبت میدهد؛ زیرا در این مقام که مقام محو است بندهایی نیست و هر چه هست اوست.
در مقام عمل نیز این سیر را در چهار مرحله و گام میتوان تبیین کرد: مقام تخلیه و تحلیه و تجلیه و تفنیه ؛ به این معنا که نخست خود را درحوزه عمل از هر گونه اعمال ناپاک پاک و آن گاه صفات نیکو را در خود تقویت کرده و سپس به معنایی متاله گردد و در نهایت خود را در حق فانی کند و به مقام انا الحق رسد. البته در مقام سخن مدعیان در این حوزه بسیار و در عمل نادر گوهرانی هستند که جز معصوم (ع) کسی را نمیتوان در این مقام شناخت و یا از آنان یاد کرد . همه مومنان در این که امیرمومنان به مقام تفنیه رسیده اند مشترک و متفق هستند.