در مرغزاری بزرگ، شماری از خیل اسبان به چرا مشغول بودند و از لذت چریدن به چست و خیز و خرامیدن مقبول، معمول. در این میانه سمندی رهوار در شباب جوانی، بسیار شیهه سر داده و چست و خیز از پا فراتر همی داشت. پس هر از گاهی به سیم های خاردار نزدیک و راه فرار و گریز از میان آن می جست؛ چرا که در آن سوی سیم های خاردار، مادیان های جوان به کرشمه و ناز به خرام و کرام در آمد و شد، دلربایی چنان کردی که دلبران شیرین را پس راندی.
اسب کهن سال چون جد و جهد سمند رهوار جوان بدید، پیش آمد و گفت: ای مجنون چمن زار! ای ماه پلنگ کوهسار! عنان اختیار از دست مده و نفس اماره به کف مده که این طریقت چون روی آخرت و عاقبت چون شود که آن اسبان شدند که در میان مادیان به گفتمان نشسته اند.
اسب جوان گفت: حکایت آن اسبان چیست که با مادیان ها به عیش و عشرت بسر می برند و ما از فراق ایشان در سوز و ساز؟
زال پیر گفت: آنان را نه عیشی است و نه عشرتی، بلکه همیشه عمر در فراقند و حسرتی.
اسب جوان شگفت زده شیهه ای کشید و گفت: مگر در بهشت حسرت است و در میان یاران فرقتی؟ لذت به تمام از آن آنان است و حسرت و ندامت ما دوزخیان را.
زال پیر پوزخندی زد و گفت: آنان در دام وسوسه های نفس اماره هوای شده و ترک سرزنش های نفس لوامه کرده و این گونه به تغافلی گرفتار تعاملی از حسرت شدند؟ پس نه آنان را راه پس است نه پیش.
سمند جوان گفت: پس آنان در بهشت مادیان ها به چه کار مشغول هستند؟
پیر زال گفت: مشغول مشاورت!
سمند رهوار به شگفتی پرسید: به مشاورت؟! پس کاری از فحولت و مردانگی ایشان بر نیاید؟
پیرزال گفت: نی! چون حرص و آز بر ایشان غلبه کرد و نفس اماره فرمان داده و لوامه را سخت بکوفت، به شهوتی جنون آمیز از سیم های خاردار خواستی بپرند، ولی همه اسباب در دام خار گرفتار و از بیخ و بن کنده شد و چون چنین به مقصد رسیدند از مقصود باز ماندند و جز مشاورت به اسبان مقام و منزلتی ندارند. از قدیم گفته اند: هر که بالاتر رود احمق تر است/ دست و پای او بتر خواهد شکست. امروز به همین مقام بسنده کن تا در هوای ریاستی نیافتی که پس از عزل، وزراتی نباشد و تنها مقام مشاورت تو را باشد. هر که بر منزلت ریاست نشست، چون اسبابش بریده شود، به مقام مشاورت رسد که مقام ساقطان و هابطان طریقت ضلالت است.