در علم اصول و کلام ، اصطلاحی است که می گوید: حسن و قبح حکم عقلی است و عقل و شرع هر دو به این مطلب حکم می کنند.
به سخن دیگر، این که گفته می شود، عدل حسن و ظلم قبیح است و این حکم عقل و شرع است، سخنی ناتمام و نارسا است؛ زیرا عقل تنها کاشف حسن و قبح است؛ نه حاکم بر حسن و قبح.
از نظر قرآن تنها خدا است که به عنوان حاکم شرع مطرح است و او چیزی را حکم می کند که حق و باطل، خوب و بد و خیر و شر است و بر اساس آن احکام خمسه حلال و حرام و مستحب و مکروه و مباح را صادر می کند؛ کاری که عقل انجام می دهد، کشف این احکام الهی است.
اصولا انسان دو راه برای کشف یک حقیقت دارد: یکی همان عقل است که از آن به حجت باطنی یاد می شود؛ و دیگری نقل است که از آن به حجت ظاهری یاد می شود.
انسان با عقل یا نقل حقایق را کشف می کند و احکام را می شناسد. اما این که خود عقل حکم کند این نادرست است ؛ چنان که روایت به عنوان نقل نیز حکم نمی کند، بلکه کاشف از حکم الهی است.
نقش عقل همان نقش چراغ است. بنابراین ، آن که مهندسی می کند و راه را می سازد و خوب و بد را مشخص تعیین می کند، خدا است؛ آن گاه انسان با چراغ عقل و چراغ نقل آن را می بیند و کشف می کند و بر اساس آن عمل می کند.
به سخن دیگر، هرگز عقل در برابر شرع نیست، بلکه عقل و نقل در برابر هم قرار می گیرند و می گوییم که آن چه عقل کشف کرده نقل نیز تایید و امضا کرده است.
ما خالقی داریم که ذات اقدس الهی است و کلّ نظام را زیبا آفرید و نیز شارع و حاکمی داریم که همان ذات اقدس الهی است که قوانین خوب را تصویب کرده است. کار شارع خلقت و مهندسی است، چنان که کار عقل کشف و فهمیدن است.
بنابراین تعبیر به این که حُسن و قبح، عقلی است و شرعی! تعبیری نارسا و ناتمام است؛ زیرا شرع مقابل عقل نیست؛ بلکه حسن و قبح را عقل یا نقل کشف می کند. پس اگر گفته می شود که حسن و قبح عقلی یا نقلی است، مراد این نیست که حاکم بر آن عقل و نقل است، بلکه مراد این است که این حسن و قبح یا با عقل یا با نقل کشف شده است.
آن که حاکم هست همان شرع است که خداوند است؛ زیرا خداوند به عنوان مهندس در ذات ما حسن عدالت و امانت و صداقت و وفا را قرار داده و آن را محبوب ما کرده است؛ چنان که قبح ظلم و خیانت و کذب و جفا را قرار داده است.
البته این که گفته شد، خداوند حکم می کند که چیزی حسن و یا قبیح باشد، باید توجه داشت که این حکم مانند حکم اعتباری نیست، بلکه چیزی فراتر از آن است؛ زیرا وقتی گفته می شود: حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ؛ در شما ایمان محبوب قرار داده شد، به این معنا نیست که خداوند تنها حکم اعتباری کرده که این امر خوب و نیک است، پس تفسیر این عبارت قرآنی این نیست که «حَکَم بأنّ الإیمانَ محبوبٌ»! ، بلکه فراتر از این، خداوند مهندسی کرده و در ذات و سرشت ما این را قرار داده است؛ یعنی همان طوری که گُل و عسل را او آفرید، دین و ایمان را در جان ما آفریده و محبوب ساخت.
پس باید توجه داشت : اولا : عقل در برابر نقل است نه شرع؛ ثانیا، حسن و قبح عقلی به معنای کشف آن چیزی است که در خارج خداوند آن را نیک و بد قرار داده است و عقل همانند نقل کاشف این حقیقت است؛ ثالثا، وقتی می گوییم خداوند در مقام شارع حکم به حسن و قبح کرده ، مراد آن است که آن را این گونه خلق کرده است. پس اگر در کلام یا اصول گفته می شود حُسن و قبح این مطلبِ ، هم عقلی است و هم شرعی، تعبیری نارسا و ناتمام است و راه علمی را طی نشده است.