خداوند به انسان عقل داده تا بیاندیشد و اراده داده تا بر اساس اندیشه عمل کند.
از نظر قرآن انسان برای رد و قبول هر چیزی باید بداند و اگر نمی داند نه آن را بپذیرد و نه آن را رد کند.
خداوند عقل داده تا با تفکر و اندیشه ، حقیقت را بیابد و به او اراده تا آن حقیقت را که شناخت بدان با کار و عمل برسد.
البته در هر انسانی، به طور فطری، اموری قرار داده شده است. از این رو، هر کودکی دارایی هایی دارد که بر اساس آن می اندیشد و عمل می کند.(روم، آیه 30؛ شمس، آیات 7 تا 10) هم چنین در هر کودکی گرایش به خوبی وجود دارد.(همان)
البته همان طوری که خداوند از نظر اندیشه ای و انگیزه ای الهامات تقوایی دارد و در علم و عمل انسان را به خیر و خوبی سوق می دهد؛ ابلیس و شیاطین از نظر اندیشه و انگیزه کاری می کند تا خلاف خیر و خوبی فکر و عمل کند. این گونه است که شیاطین باطل را وحی می کنند: إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ؛ شیاطین به دوستان و اهل ولایت خویش وحی می کنند تا بدان مجادله کنند.(انعام، آیه 121) هم چنین برای ایجاد انگیزه باطل ، امور باطل را زینت می دهند: لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ؛ هر آینه برای مردمان آن چه در زمین است زینت می دهم و اغوا می کنم.(حجر، آیه 39) این تزیین گری به گونه ای است که محبت شهوانی به هم جنس از زنان و فرزندان پسر، از جمادات به زر و سیم، از جانوران به اسب و چارپا و به گیاهان از کشت و کار علاقه شدید پیدا کرده و سرگرم آن شده و از خدا و آخرت غافل می شود.(آل عمران، آیه 14)
از نظر قرآن هم باید انسان اندیشه حق داشته باشد و هم انگیزه حق؛ البته این طور نیست که هر که عالم شد عامل هم خواهد بود؛ زیرا بخش انگیزه از بخش اندیشه جدا است هر چند که اندیشه و علم مقدمه انگیزه و عمل است.