در برخی از آیات قرآنی، مسایلی بیرون از درک عادی بشر بیان شده است که نیازمند بازخوانی مجدد و تفکر فراتر از منطق معمولی بشر است. اینآیات از سوی عالمان و متفکران به نام اسلامی بارها خوانش و مورد تحلیل و استناد قرار گرفته است. به سخنی محتوای این آیات از مطالب و آموزههایی است که جز خردمندان کارشناس از درک آن ناتوان هستند. به نظر میرسد برخی از آنها نیز حتی در چارچوب پذیرفته شده دین و شریعت قرار نمیگیرد و نوعی گریز از آموزههای شریعت در آن دیده و به چشم میآید. همین آیات، همواره محل نزاع و مورد مناقشه و ازمباحث چالشی در میان متفکران اسلامی بوده است و باور بدان برای بسیاری جز از باب تعبد و ناچاری ممکن نشده و نمیشود و با تکیه بر آموزهای دستوری از قرآن به ما انزل ایمان و باور مییابند؛ زیرا این مسایل و محتوا بیرون از عقل و خرد عادی مردمان و حتی برخی از فرهیختگان است. از این رو میتوان بی هیچ گمانی، منکران این محتوای بلند و شامخ را در دایره تردیدیان گذاشت و مصداقی از مصادیق پای چوبین دانست که ناتوان از حرکت طبیعی به سوی مقصد و مقصود عالی و شامخ چون این آیات هستند.
دستهای از این آیات را میتوان در سوره کهف یافت. آن چه از آیات سوره کهف مورد نظر است آیاتی است که گزارشی از دیدار موسی با عالمی را بیان میکند. این گزارش که همراه با تحلیل الهی درباره رخدادی است نشانگر آن است که رفتار و رخدادها مورد تایید الهی بوده و هیچ گونه تردیدی در درستی رخداد و نیز صحت عمل آن نیست. به این معنا که هم گزارشی از رخدادی خارجی و واقعه ای است که خبرنگاری عین مطالب و اعمال را گزارش میکند و هم تایید صریح و روشنی از درستی عمل و موافق ایمان و باورهای دینی بودن آنها در این آیات بیان شده است.
در این گزارش ما با عالمی الهی و متالهی ربانی مواجه میشویم که موسی(ع) برای آموزش نزد وی میرود؛ زیرا مامور است تا با آن متاله ربانی که در روایات از آن به خضر یاد میکنند دیدار و در نزدش آموزش عملی در حوزهای دیگر از علوم و دانشهای رایج ببیند. در یک کارگاه و پودمانی تخصصی، موسی پیامبر(ع) که خود یکی از پیامبران اولوالعزم و صاحب شریعت است به شاگردی خضری میرود که از دانش دیگری برخوردار است که در حوزه دانشهای عادی نمیگنجد. در حقیقت دانشی است که میتوان از آن به دانشهای عرفان عملی(حکمت و علم ملکوتی) یاد کرد. رفتار و کردار و اعمال این متحقق و متعلم به دانش ربانی در چارچوب دانشهای و فهم عادی نمیگنجد، از این رو همواره مورد اعتراض موسی(ع) یعنی نماد دانشهای عادی قرار گرفته و رفتار خضر بیرون از دایره دین و شریعت مورد نقد صریح و اعتراض شدید از سوی پیامبری قرار میگیرد که خود خلیفه الهی و واسطه افاضات الهی است.
در تحلیل این رفتار اعتراضی موسوی میتوان گفت که آن چه آن حضرت مامور بدان بوده است در حوزه رفتار و دانشهای عادی بوده است و اکنون تحت تربیت این عالم ربانی میبایست از این حوزه فراتر رود و به جرگه دانش ملکوتی و بیرون از دایره به ظاهر شریعت و دین در آید. در این سفر او هر چند که در آغاز همراهی دارد و این همراه با شگفتیها ی چندی چون حرکت ماهی مرده در آب میشود و به موارد اعجازی برخورد میکند ولی این همراه تا آخر سفر همراه دو تن نخواهد ماند چون سفری است که موسایی در آن میماند و پای چوبین وی ناتوان تر از آن است که به چکاد شامخ رفتار و کردار ورای شریعت در آید و یا برآید. البته ما از نتیجه تحول موسوی در گزارش قرآن چیزی نمییابیم و تنها این سخن را از عالم ربانی و خضر موسوی میشنویم که هذا فراق بینی و بینک؛ این جا دیگر زمان و مکان جدایی من و توست. شاید به این معنا باشد که تو با این همه از ظرفیت تحول درک این مفاهیم بر نخواهی یافت و این آغاز راه برای تو پایان راه بوده است. بنابراین پیامیکه در آن میتوان یافت توجه یافتن و نیز توجه دادن به ظرفیت افراد و اشخاص است. از این رو متالهان اسلامیافشای سر و گشودن مهر راز را نکوهش کرده اند تا نا اهلان به شماتت روی نیاورند و کم تواناییان از شریعت رخ بر نتابند.
در فیلم سینمایی آمریکایی سرزمین مجازات ما با افرادی رو به رو میشویم که میتوان آنان را در تحلیل عقلانی و استدلال منطقی و عرف اجتماعی و قانونی بیرون از دایره دانست و حتی متهم به جنون دانست. رفتار خشونت آمیز و بیرون از قانون و عرف اجتماعی این افراد چنان وحشت زا است که نوجوانان را به جنون و ترس میاندازد. هر چند که با حذف چگونگی قتل و کشتن مجرمان در نگاه قاتلان که از آن به کشتن شیطان و تباه ساختن اهریمنان و نه کشتن بی گناهان تعبیر میشود این خشونت تا اندازه ای کاهش یافته است ولی در همان حدی که پخش شد بسیار چندش آور و ترسناک بود.
این رفتار آگاهانه کشتن مردم بی گناه از زن و مرد و پیر و جوان برای بسیاری از تماشا گران امری ناپسند و جنون آمیز بود. هیچ یک از تماشاگران با قهرمان فیلم و پدر همراه نبودند بلکه به نفع پسر بزرگ تر داوری و با او همراهی میکردند تا بتواند پدر و برادر کوچک تر قاتل را به گونه ای در دام اندازد.
در تحلیل اجتماعی چنان که دو تن از کارشناسان نیز ارایه میدهند این رفتار خشونت آمیز ریشه در آشفتگیهای روحی مردمان آمریکا در دهه شصت دارد و دست اندرکاران فیلم میکوشند لایههای این خشونت که در زیر آرامشی ظاهری نهان شده است را بنمایانند. در حقیقت در تحلیل عادی و با نگاهی به دانش و علوم عادی بشری این رفتار بیرون از دایره رفتار معقول اجتماعی و سلامت روانی جامعه و نیز بیرون از قانون و عرف پسندیده اجتماعی است و باید محکوم و عاملان به جهت رفتار جنون آمیز و خطرساز به اشد مجازات برسند. این تحلیل در این سطح برای اکثریت تماشاگران مقبول است ولی سخن در این است که سرزمین مجازات یک فیلم در چارچوب فیلمهای عادی و ژانر ترس و خشونت و مباحث روانشناختی اجتماعی نیست؛ بلکه فیلم با توجه به دانشهای ماورایی است از این رو برای سینما ماورا در نظر گرفته شده است که انتخابی درست است. ازاین رو نمیتوان با دو کارشناس برنامه که از مدارک عالی نیز برخوردار بودند همراهی کرد.
برای تحلیل درست فیلم باید آن را در سطح دیگری و با دانش و نگره دیگری دید. این فیلم از چارچوب معیارهای منطقی وعقلی و نیز از چارچوب رفتارهای عادی وهنجارهای پذیرفته شده بیرون است. معیارهایی که این فیلم در آن سطح حرکت میکند مانند معیارهایی است که عالم ربانی برخوردار بود و موسی از فقدان آن رنج میبرد. بنابراین در این سطح نه تنها رفتار و اعمالی هنجاری است بلکه بسیار درست و بر پایه شریعت و عقل ورای عقل عادی بشری است. انسان معقول ربانی دقیقا کاری را انجام میدهد که آن پدر و پسر کوچک انجام میدادند. در حقیقت رفتار پسر بزرگ تر ناهنجار و اهریمنی و ضد شریعت بود. البته این حق را به پسر بزرگ میدهیم چنان که به موسی (ع) دادیم تا آن را ناهنجارو زشت و بیرون از دایره قانون عرفی و حتی شریعت بداند.
در فیلم آخرین گناه نیز همین مساله وجود داشت. اگر آقای مودت همه مجرمانی که چهره واقعی آنان را میکشت نباید او را محکوم و رفتارش را جنون آمیز تلقی میکردیم . این در صورتی است که از دایره ظاهر به دایره ملکوت بیرون نرویم و در آن وادی گام نزنیم اما اگر به آن دایره رفتیم تحلیل و داوری نیز با معیارهای جدید و دیگری انجام میشود و نتیجه نیز به طبع تغییر مییابد.
نکته ای که نباید به هیچ وجه در داوری نهایی آن را نادیده بگیریم آن است که ما در دنیا مامور به ملکوت نیستیم بلکه مامور به ظاهریم . چنان که در فیلم آخرین گناه استاد نیز به کسی که به چشم ملکوتی و برزخی رسیده است میگوید که وظیفه تو عمل به این دانش و علم ملکوتی نیست. بنابراین اجازه نمیدهد تا دست به کشتن افراد مجرم بزند و به شدت وی را از افتاد ن به دامن مجازات در دنیا باز میدارد. ریشه این مطلب را در آموزههایی قرآنی و سنت نبوی میتوان یافت. پیامبر در داستان الولد للفراش حکم میکند که فرزند متهم به زنا زادگی را به صاحب بستر رسمیو قانونی منتسب کنند. به این معنا که نباید به جهتی که میدانیم این زن با مردی هم بستر شده است که شوهر او نبوده و بچه ای به دنیا آورده است نمیتوان حکم کرد که فرزند از آن زناکار است بلکه باید حکم کرد که از آن شوهر است و ارث میبرد و دیگر احکام اسلامیدرباره او اجرا میشود. در داستانی که در کتاب حدایق است آمده که پیامبر پس از اختلاف دو تن در باره بچه ای حکم به فرزند بودن آن برای صاحب بستر میکند ولی با آگاهی ای که از مساله واقعی دارد از ارتباط آزاد خواهر آن پسر باز میدارد و میگوید که مانند خواهر و بردار با او رفتار نکن. وقتی از او میپرسند که شما با آن که میدانید او زنا زاده است ولی حکم بدان نکرده اید میفرماید: ما مامور به ظاهر هستیم و در داوری و قضاوت نیز بر پایه گواهی و سوگند حکم میکنیم ( نقضی بالایمان و البینات) . بنابراین حکم آن است که عارف متاله و دارای دانش ملکوتی و چشم برزخی تنها بر پایه ظاهر رفتار کند و نمیتواند از آن دانش خویش در جهان ماده و ظاهر رفتاری انجام دهد و گرنه خلاف شریعت خواهد بود. چنان که خضر آن عالم ربانی به حضرت موسی(ع) نیز در پایان میفرماید که من هیج کاری را از سر خود نکرده ام بلکه در همه این اعمال مامور بوده ایم( ما فعلته من امری)
به این معنا که رفتار خضر نبی در حوزه عمل به دانش ملکوتی خود برخاسته از دستور صریح وماموریتی دیگری بوده است نه بر پایه دانش ملکوتی و یا چشم برزخی .