اگر قلبی به سبب گناه از توان افتاد و دیگر نتواند چراغ فروزانی باشد، آن زمان، انسان توان شناختی خود را به طور کامل از دست می دهد؛ زیرا تا زمانی که قلب بر فطرت خود باشد، به کار اساسی شناختی خود می پردازد. پس هر آن چه که در فطرت است بازتاب می دهد؛ زیرا فطرت همانند نظام عامل اصلی است که در رایانه است. این نظام عامل اصلی حقیقت انسان که نامش فطرت است، به آدمی این امکان را می دهد تا برنامه جدیدی را بپذیرد و نصب کند. عقل به عنوان چراغ قلب این محیط را روشن می کند و انسان این بازتاب را در قالب تفکر تعقلی می بیند. الهامات قلبی در ادامه همین بهره مندی از فطرت است؛ البته وقتی از طریق ابزارهای حسی چون گوش و چشم مواد شنیداری و دیداری وارد انسان شد، این قلب است که آن را دریافت و فهم و ادراک می کند. این حالت ادراکی در قرآن به عنوان افئده است.
به سخن دیگر، نفس انسانی دارای حالتی چند است که با توجه به حالات آن نامگذاری می شود. گاه از آن به قلب تعبیر می شود؛ زیرا در مقام قوه ادارکی و فهم عمل می کند(اعراف، آیه 179)؛ گاه از آن به عقل تعبیر می شود(حج، آیه 46) که در مقام روشنایی بخشی به امور دریافتی و داده های درونی و بیرونی و آیات آفاقی و انفسی است(بقره ، آیه 164 و آیات دیگر)؛ گاه دیگر از آن به افئده تعبیر می شود که در زمان دریافت داده های آیات آفاقی از طریق ابزارهای حسی به فعالیت می پردازد خداوند می فرماید: وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ؛ و اوست آن کس که براى شما (ابزار)شنیدنی و دیدنی ها و افئده پدید آورد چه اندک سپاسگزارید.(مومنون، آیه 23) و همین فواد است که حالات احساسی به خود می گیرد و عواطف و احساسات مثبت و منفی و هیجانی و غیر هیجانی را بروز و ظهور می دهد. پس گاه متاثر از خواسته های نفسانی، گرفتار افراط هواهای نفسانی قوای شهوت و غضب می شود و تهی همانند هوا شده و گرایش به هوی و سقوط می یابد: وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ؛ فواد آنان تهى و گرایش به هوی و سقوط دارد.(ابراهیم، آیه 43)
و گاه دیگر همین فواد، بازتاب دهنده عواطف و گرایش های احساسی مثبت می شود: رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ؛ پروردگارا من [یکى از] فرزندانم را در دره اى بى کشت نزد خانه محترم تو سکونت دادم پروردگارا تا نماز را به پا دارند پس افئده برخى از مردم را به سوى آنان گرایش ده و آنان را از محصولات [مورد نیازشان] روزى ده باشد که سپاسگزارى کنند.(ابراهیم، آیه 37)
وقتی قلب به گناه زنگار گرفت: کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم؛ (مطففین، آیه 14) و دارای قساوت و سنگدلی شد : قَسَتْ قُلُوبُهُمْ(انعام، آیه 43) و مختوم شد: خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ(بقره، آیه 7) در این زمان دیگر، این قلب قادر نیست تا داده های درونی و بیرونی را به درستی دریافت و فهم و ادراک کند: أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا؛ یا گمان دارى که بیشترشان مى شنوند یا مى اندیشند آنان جز مانند ستوران نیستند بلکه گمراه ترند.(فرقان، آیه 44) چرا که این قلب کور شده و چراغی ندارد و نوری را بازتاب نمی دهد: أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛ آیا در زمین گردش نکرده اند تا قلوبى داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوشهایى که با آن بشنوند در حقیقت چشمها کور نیست لیکن قلوبی که در سینه هاست کور است.(حج، آیه 46)
این گونه است که شخص دوزخی می شود؛ زیرا توانایی بهره مندی از داده های بیرونی - که بیش تر آن ها شنیداری است- و نیز داده های درونی تعقلی و تفکری را ندارد و خود را در دوزخ می یابد و می گوید: لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ؛ اگر می شنیدیم یا تعقل می کردیم چنین گرفتار دوزخ نبودیم.(ملک، آیه 10)