این که چه چیزی خوب و بد است، جز از عهده شریعت بر نمی آید؟ به سخن دیگر، ارزشی یا ضدارزشی بودن کاری یا هنجاری و نابهنجار بودن رفتاری، را جز شریعت نمی تواند بگوید؛ زیرا اگر از عهده غیر آن بر می آمد، دیگر نیازی نبود تا خداوند شریعت بفرستد. پس می توان گفت که ارزش گذاری از توان عقل خارج است؛ از این روست که خداوند می فرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛ بر شما جهاد نوشته شده و در حالی که آن را ناخوش می دارید و چه بسا که از چیزی کراهت داشته باشید و در حالی که آن برای شما خیر است و چه بسا چیزی را دوست بدارید و آن برای شما بد و شر است؛ و خداوند می داند و شما نمی دانید.»
پس علم انسانی به جایی نمی رسد تا حقیقت امور را چنان که هست بداند و بشناسد. هنگامی که نمی داند نمی تواند بگویید که این خیر یا شر و خوب یا بد است؟؛ زیرا خیر آن چیزی است که در چارچوب کمال فردی و اجتماعی برای انسان مفید و سازنده و سازگار است و شر و بدی این گونه نیست. این که خداوند به عنوان یک مثال می فرماید شما جنگ را بد و شر می دانید در حالی که برای شما خیر و خوب است، از همین باب است؛ زیرا انسان گمان می کند که جنگ در همه حال بد و شر و صلح در همه حال خیر و خوب است؛ در حالی که چنین نیست و اقتضائات زندگی دنیوی با توجه به حضور قوی ظالم و مستکبر و وسوسه های شیطانی، قتال و جهاد با ظالم و مستکبر و شیاطین است.
البته عقل به عنوان یک چراغ قوی و نورافکن می تواند کمک کند تا این حقیقت دیده شود، ولی اگر تعلیمات الهی نبود، این انسان نمی توانست به این حقیقت برسد. عقل و نقل دو چراغ برای دیدن این حقیقت است. در حقیقت عقل ، همانند نقل پیامبر، حجت است(وسائلالشیعه، ج 15، ص 207)؛ اما حاکم به خیر و شر و مانند آن نیست؛ بلکه حاکم تنها خداوند است.(یوسف، آیات 40 و 67؛ انعام، آیه 57) پس شریعت معیار ارزش گذاری هر چیزی از جمله فضایل اخلاقی، رفتارهای هنجاری و مانند آن است؛ و عقل و نقل دو چراغ برای شناخت آن و هم چنین عرف عقلایی ابزار شناخت مصداقی و تعیین موضوع است؛ نه تعیین کننده اخلاقی یا ضد اخلاقی یا هنجاری و ضد هنجاری یا ارزشی و ضد ارزشی آن. عقل و نقل کمک می کند تا حکم الهی دانسته شود. همین و بس.
به سخن دیگر، عقل لازم است ولی به تنهایی کافی نیست؛ زیرا عقل و نقل کاشف از حکم الهی هستند که در آن خیر و شر و خوب و بد هر چیزی بیان شده است. خداوند می فرماید:وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکْلیماً، رُسُلًا مُّبَشرِّینَ وَ مُنذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلىَ اللَّهِ حُجَّةُ بَعْدَ الرُّسُل؛ پیامبرانى را فرستادیم که در حقیقت ماجراى آنان را قبلا بر تو حکایت نمودیم و پیامبرانى را نیز برانگیخته ایم که سرگذشت ایشان را بر تو بازگو نکرده ایم و خدا با موسى آشکارا سخن گفت ؛پیامبرانى که بشارتگر و هشداردهنده بودند تا براى مردم پس از فرستادن پیامبران در مقابل خدا بهانه و حجتى نباشد و خدا توانا و حکیم است.»(نساء، آیات 164 و 165) بر اساس این آیه اگر عقل کافی بود، خدا نمیفرمود ما برای اتمام حجت، انبیاء را فرستادیم. از آیه به دست می آید که عقل کار وحی را نمیکند، هر چند عقل در اوج باشد. پس انسان پیش از نزول اسلام، دین و پیامبران میتوانند احتجاج کنند، بگویند خدایا! چرا پیامبر نفرستادی تا ما گرفتار خواری و ذلت نشویم: «لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى?»(ط?ه، آیه 134)