قرآن بیان می کند هر کسی بر اساس شخصیت و شاکله وجودی اش عمل می کند.(اسراء، آیه 84) در حقیقت هر کسی بر اساس فلسفه و هستی شناختی و جهان بینی خودش، تفسیر و تحلیلی از جهان بیرون و واقعی دارد و بر اساس آن جهان بینی و فلسفه، توصیه هایی را ارایه می دهد و کنش ها و واکنش هایش مدیریت می شود. در حقیقت این درون است که برون را مدیریت می کند. درون انسان، شامل هوشیار و ناهشیار و عوامل غریزی و فطری و مجموعه سایق ها و انگیزه ها و بینش ها و نگرش ها می شود.
شاکله و شخصیت هر انسانی، در تضاد عناصری چون جبر و تفویض، طبعیت و تربیت، تجربیات گذشته و تجریبات کنونی، عمومیت و فردیت(بی همتایی)، رشد و تعادل، بدبینی و خوش بینی و مانند آن ها ساخته می شود؛ البته باید توجه داشت که همه این عناصر یکسان تاثیر نمی گذارد و تفاوت هایی دارند. میزان تاثیر هر یک و باور به هر دو گانه متقابل و متضاد درون، شخصیت هر کسی را تحت تاثیر خود قرار می دهد.
انسان ها با توجه به شخصیت و شاکله وجودی خود که بر اساس این عناصر و عوامل و فلسفه و هستی شناختی و باورها شکل گرفته است، کنش و واکنش نشان می دهند. آنان تلاش دارند تا از مجموعه قطعاتی که در زندگی با آن مواجه می شوند، همانند بازی جورچین، این قطعات متضاد، ناهماهنگ، به ظاهر متقابل و نامتوازن را در کنار هم قرار داده و یک تصویر کامل و مسنجم به دست آورند و در قالب این تصویر کامل، کنش و واکنش ها را ساماندهی کنند. آنان از پراکنده و اغتشاش و نانظمی به شدت هراسان و بیمناک هستند؛ زیرا چنین پراکندگی و نابسامانی قطعات و بی نظمی در آن، آنان را به اضطراب و تشویق می افکند؛ از این رو، تلاش می کنند تا با فرضیه سازی و سپس تجربه کردن به اثبات رساندن آن را در قالب نظریه ای جامع و مانع برای واکنش ها و کنش های خود در موارد مشابه و همانند سود برند.
به سخن دیگر، هر کسی بر اساس شناخت، بینش و نگرش خود، یک فرضیه درباره هر چیزی که با آن مواجه می شود، می سازد تا بر اساس آن ، به توضیح و تعبیر و تفسیر آن بپردازد و توصیه های مناسب برای خود ارایه دهد و بر پایه آن عمل کند.
ما انتظار داریم تا این فرضیه ای که برای مجموعه ای قطعات و قضایای جزیی و شخصی ساخته ایم ، تفسیری درست از واقعیت دنیا پیرامونی به ما بدهد و کنش ها و واکنش های ما را توجیه منطقی کند و ما را برای رسیدن به هدف و خواسته خودمان یاری رساند. این فرضیه، انتظارات، بیم ها و امیدهای ما را نیز در بر می گیرد. ما بر اساس این فرضیه رفتار می کنیم و انتظار هم داریم تا پاسخ مورد انتظار را از آن دریافت کنیم. اگر این رفتار برآمده از فرضیه نتواند پاسخ مورد انتظار ما را بر آورده سازد، از آن دست می کشیم و دنبال فرضیه های دیگر و گاه حتی رقیب و مخالف و متضاد با آن می رویم. اگر با مهربانی نتوانستیم به هدف مورد انتظار دست یابیم و آن را برآورده سازیم، گاه حتی به خشونت به عنوان یک رویکرد رفتاری درست برآوردسازننده هدف رو می آوریم. در حقیقت از آن فرضیه دست می کشیم و به عنوان یک نظریه اثبات شده با آن تعامل نمی کنیم، بلکه دنبال فرضیه های دیگر می رویم تا بتوانیم هدف خویش را برآورده سازیم.
اما اگر این فرضیه بتواند انتظار ما را بر آورده سازد، آن را تکرار می کنیم و در قالب نظریه آن را در موارد دیگر و مشابه به کار می گیریم. پس کنش ها و واکنش های ما هماره در چارچوب فرضیه های غیر اثباتی انجام می گیرد که از شاکله و شخصیت ما نشات می گیرد. پس اگر شاکله ما گرایش به خشونت داشته باشد، اولین فرضیه ای که می سازیم در همین چارچوب بوده و رفتار خود را در همین ساختار خشونتی سامان می دهیم؛ اما اگر شاکله ما رویکردی احسانی، مودتی و محبتی باشد، رفتار ما نیز این گونه خواهد بود.
تکرار یک رفتار برخاسته از شاکله و شخصیت هر کسی، به عنوان فرضیه موفق می تواند نظریه ای بسازد که شخص هماره بر اساس آن رفتار خواهد کرد. از این روست که خداوند می فرماید : کل یعمل علی شاکلته؛ هر کسی بر اساس شخصیت و شاکله وجودی اش رفتار و عمل می کند.(اسراء، آیه 84)