انسان از نظر معرفت شناسی باید به کمالی برسد تا از نظر وجود شناختی نیز آن را تحقق بخشد و به شاکله و شخصیت ذاتی خویش بیافزاید. به سخن دیگر، هر چه آموخته عمل کند تا به جانش در آید و سپس در مقام انباء دست کم به دیگران بیاموزد و اگر بتواند در مقام تعلیم به دیگران ببخشد و به جای ارایه الطریق، ایصال الی المطلوب کرده و به تعلیم و تزکیه جعلی هم چون تعلیم و تزکیه الهی اقدام نماید. دراین مرتبه شخص فانی فی الله بوده و هر چه می کند خدایش می کند: ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی؛ تو تیر نیانداختی وقتی تیر انداختی، بلکه خداوند بود که تیر انداخت.(انفال، آیه 17)
انسان در مقام علم حصولی و ظاهری اگر می خواهد دانش و علمی بیاموزد به قاعده «اُنْظُرْ مَا قَالَ» تنها به گفتار و گفته ها توجه کنند و بر اساس مرگ مولف رفتار کنند؛ پس داوری در مسایل علمی را به دور از احساسات و عواطف و ارزش گذاری آن ها، بر اساس ارزش گذاری عقل، تصدیق و تکذیب کند؛ زیرا یا قضیه علمی که گفته شده صادق است یا کاذب؛ و اگر صادق است تصدیق و اگر کاذب است تکذیب کند.
اما در مقام علوم اعتقادی و تربیتی که به حوزه های ایمانی و رفتاری چه سیاسی و چه اجتماعی باز می گردد، شخص باید افزون بر مقال و گفتار، به قایل و گوینده نیز توجه کند. پس همان طوری که حضرت امیرمومنان در برخورد با خوارج در حوزه عقاید و رفتار سیاسی و اجتماعی عمل کرد، تنها به گفته هایشان توجه و بسنده نکند، بلکه به گوینده نیز توجه کند؛ زیرا سخن حقی را بر زبان می راند و اراده باطلی می کند: کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِل؛ بنابراین باید گفت: لا تَنْظُر إِلَی مَا قَالَ وَ لکِن اُنْظُرْ مَن قَالَ؛ یعنی دقیقا خلاف رفتار قبلی باید عمل کرد که فرموده است: لا تَنْظُر إِلَی مَنْ قَالَ وَ لکِن اُنْظُرْ مَا قَالَ. این جاست که باید دید که سخن از زبان چه کسی بیرون می آید. پس با توجه به احساسات و عواطف ایمانی باید سخن را ارزش گذاری کرد و گفت : این گوینده چون منافق و دشمن و کافر و مانند آن ها، سخنی قابل تصدیق نیست، بلکه باید به اهداف و غایات سخن او توجه کرد؛ زیرا مانند «بی بی سی» خبری راست می دهد، ولی دنبال اهداف شوم و پلیدی است که در این راست نهان کرده است.
در مرحله سوم یک مرتبه فراتر یعنی در مقام توحید فعل نگاه و نظر آدمی به موضوع عوض می شود؛ زیرا در این مرتبه وقتی به گوینده نگاه می شود، معلوم می شود که این گوینده نمی تواند این آدم باشد بلکه خداوند است؛ زیرا خداوند همان گونه که زبان را به نطق در می آورد، دیگر اعضا و جوارح و حتی سنگ و جماد را نیز به نطق می آورد: الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ. در این مرتبه باید گفت: این همه آوازه ها از شه بود، گرچه از حلقوم عبدالله بود. این بنده خدا تنها یک ابزار همانند آن زبان گوشتی در دهان است که او نطق و سخن نمی گوید، بلکه خدا است که سخن می گوید. این سخن گویی بندگان از باب بلا و ابتلا یا کیفر و عقاب است. پس این گونه نظر و دیدی نسبت به امور عالم انسان را به جایی می رساند که با هر مساله ای به گونه ای دیگر برخورد می کند و واکنش نشان می دهد.