خداوند در آیات 6 و 62 سوره حج می فرماید: ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ؛ آن به راستی که خداوند همو حق است.
این حق مقابل ندارد؛ یعنی باطل به عنوان مقابل آن قرار نمی گیرد؛ زیرا در برابر خدا چیزی نیست تا باطل باشد. در این مرتبه و در این معنا از حق، باید گفت: «الحقُّ حقٌّ وَ الخلقُ خلقٌ».
البته خداوند در ادامه آیه 62 سوره حج می فرماید: وَ أَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ؛ و این که آن چه غیر از حق می خوانید همو باطل است، بیانگر این معنا است که یک حقی دیگر داریم که در برابر آن باطل قرار می گیرد.
توضیح آن که باطل از باب عدم ملکه است؛ یعنی همانند کور و نابینا در جایی به کار می رود که چیزی قابلیت بینایی را داشته باشد، ولی آن قابلیت در آن نباشد؛ از این رو، به سنگ نمی گویند کور است؛ زیرا ملکه بینایی در آن معنا ندارد تا عدم آن معنا یابد. پس جایی باطل به کار می رود که در آن جا امکان اطلاق ملکه ای به نام حق باشد؛ ولی وقتی در برابر خداوند هر چه هست معدوم است، دیگر اطلاق باطل معنایی ندارد.
البته یک حق دیگر داریم که برابر و مقابل دارد و آن حقی است که در اصطلاح به آن حق مخلوق به، گفته می شود. این حق «مخلوقٌ به» همان فیض خداست که فرمود: وَ مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا إِلاّ بِالْحَقِّ؛ ما آسمان ها و زمین و هر آن چه میان آن دو است را جز به حق نیافریدیم.(حجر، آیه 85)
این حق همان فیض منبسط الهی است که با خَلق، عین اوست «من وجهٍ» و غیر اوست «من وجهٍ»؛ زیرا حق «مخلوقٌ به»، «عینُ الخلق» است «مِن وجهٍ»؛ چون فیض عین مستفیض است «مِن وجهٍ» و غیر مستفیض است «مِن وجهٍ آخر».