در داستان موسی(ع) سه داستان است که با غرق شدن ارتباط دارد: 1. داستان کودکی در نیل: أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَّهُ وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِّنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَیْنِی؛ که او را در تابود و صندوقچهاى بگذار، سپس در دریایش افکن تا دریا [رود نیل] او را به کرانه اندازد [و] دشمن من و دشمن وى، او را برگیرد. و مهرى از خودم بر تو افکندم تا زیر نظر من پرورش یابى.(طه، آیه 39) و نیز می فرماید: وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ؛ و به مادر موسى وحى کردیم که: «او را شیر ده، و چون بر او بیمناک شدى او را در نیل بینداز، و مترس و اندوه مدار که ما او را به تو بازمىگردانیم و از زمره پیمبرانش قرار مىدهیم.»(قصص، آیه 7)
2. عبور از دریا و غرق شدن فرعونیان: فَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاکَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ... وَأَنجَیْنَا مُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِینَ و موسى و همه کسانى را که با او بودند رهانیدیم. ؛ پس به موسى وحى کردیم که عصاى خود را بر دریا بزن پس [دریا] بشکافت و هر پارهاى چون کوهى بزرگ گشت...و موسى و همه کسانى را که با او بودند رهانیدیم.سپس آن دیگران را غرق ساختیم. (شعراء، آیات 63 تا 66؛ و نیز ذاریات، آیه 40؛ قصص، آیه 40 و آیات دیگر)
3. داستان سوراخ کردن کشتی: فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَکِبَا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئًا إِمْرًا؛ پس رهسپار گردیدند، تا وقتى که سوار کشتى شدند، [وى] آن را سوراخ کرد. [موسى] گفت: «آیا کشتى را سوراخ کردى تا سرنشینانش را غرق کنى؟ واقعاً به کار ناروایى مبادرت ورزیدى.»(کهف، آیه 71) در این داستان حضرت موسی(ع) به عالم ربانی دارای علم لدنی اعتراض می کند که چرا کشتی را سوراخ کردی که اهل آن غرق می شوند. یعنی همین سوار بر کشتی غرق می شوند که شامل خودش نیز می شد؛ زیرا این سوراخ کردن در دریا و هنگام مسافرت اتفاق افتاده بود و کشتی به گونه ای سوراخ شد که احتمال غرق مسافران از جمله موسی(ع) بود. این که سوراخ بزرگ بود، به سبب آن که دیگر تا مدتی قابل استفاده نبود؛ از این رو شاه غاضب نمی توانست از این کشتی استفاده کند ؛ و گرنه اگر سالم بود و یا سوراخ کوچک بود که شاه آن را می گرفت و با مختصر تعمیراتی آن را به کار می برد.
آن چه در این داستان مهم است، پاسخی است که عالم ربانی می دهد. او می فرماید: أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْبًا؛ اما کشتى، از آنِ بینوایانى بود که در دریا کار مىکردند، خواستم آن را معیوب کنم، چرا که پیشاپیش آنان پادشاهى بود که هر کشتى درستى را به زور مىگرفت.(کهف، آیه 79)
اگر با دقت به این اعتراض و پاسخ اعتراض توجه شود، معلوم می شود، این پاسخ اصلا ربطی به اعتراض ندارد؛ زیرا حضرت موسی(ع) ترس از غرق شدن کشتی و هم چنین غرق شدن خود و دیگرانی را داشت که در آن کشتی بودند؛ اما آن عالم ربانی به نکته ای دیگر اشاره می کند.
اما پرسش این است که چرا حضرت موسی(ع) پس از اعتراض و پاسخ به ظاهر بی ربط عالم ربانی سکوت می کند و نمی گوید: این پاسخ پرسشم نیست؛ من می گویم : چرا کاری می کنید که سرنشینان کشتی از جمله من و تو غرق شویم؟ و تو می گویی: کشتی ما کسی است که شاهی می خواهد آن را بگیرد. اعتراض من این است که ما ترس از غرق شدن داریم. به سخن دیگر، من از بهر حسین در اضطرابم/ تو از عباس می گویی جوابم!؟
علت سکوت و خاموشی موسی(ع) را باید در جایی دیگر جست و جو کرد؛ زیرا سکوت معنا دار آن عالم ربانی ، پاسخی دندان شکن به حضرت موسی(ع) بود؛ چرا که دست کم موسی(ع) دوبار در شرایطی بدتر از این قرار داشت و خداوند او را از غرق شدن حفظ کرد و نجات داد. این دو بار همانی است که در آیات دسته اول و دوم بیان شده است. پس اگر در دو مرتبه پیشین این خداوند بود که در شرایطی بدتر و بحرانی تر جانت را حفظ کرد، اکنون در این کشتی نیز حفظ می کند. در حقیقت این کشتی نیست که جانت را حفظ می کند بلکه خداوند است که حافظ جان تو است. تو خدا را رها کرده ای به اسباب چسبیده ای؟! خداوند می فرماید: لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ؛ براى او فرشتگانى است که پى در پى او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش پاسدارى مىکنند.(رعد، آیه 11) پس تا امر الهی بر بقای کسی است و اجل مسمی نرسیده هیچ چیزی نمی تواند مرگ وی را موجب شود و اگر مرگ رسید چیزی آن را نمی تواند بر طرف کند. اجل مسمی یعنی همان امر الهی بهترین حافظ انسان است. پس ترس موسی(ع) از غرق شدن بی مورد بود و این مطلب را در این آزمون الهی به دست آورد. سه آزمونی که با سه سابقه در گذشته زندگی او آمیخته بود و ایشان در هر سه مورد شکست خورد.