یکی از اصطلاحات قرآنی اصطلاح سلطان است. (آل عمران، آیه 151؛ نساء، آیات 99 و 144 و 153 و آیات دیگر)
این واژه در بسیاری از اوقات با واژه مبین همراه است: «سلطان مُبین».(همان) بر خلاف کاربردهای فارسی آن که با شاهنشاهی و شاهی همرده است، واژه و اصطلاح سلطنت از واژههای پُربرکت قرآنی است.
در کاربردهای قرآنی، سلطنت تنها قدرت نیست، بلکه آن قَهر همراه با مِهر است. همان طوری که ولایت این گونه است؛ زیرا سرپرستی همراه با محبت است.
اصولا ریشه و خاستگاه واژه سلطنت در زبان عربی با توجه به کاربردهای اولی آن قابل فهم و درک بهتری است. در زبان عربی به روغن شفّاف و «زیت» که خیلی فروغ و روشنایی داشته و خوب نور میدهد، «سَلیط» میگویند.
بر این اساس باید گفت سلطان کسی است که روشن و شفاف همانند روغن شفاف زیتون، حرفی برای گفتن و عُرضه اداره امری را داشته باشد. پس کسی که حرفی روشن و عُرضه اداره را نداشته باشد، «سَلیط» نیست؛ پس صِرف قدرتمند بودن و حاکم بودن موجب نمی شود تا به آن شخص سلطان گفت و از سلطنت وی سخن گفت.
از همین روست که در القاب پیامبران و انبیا(عَلَیهِمُ السَّلام) در قرآن، یکی هم سلطنت آمده است.
این که حضرت موسی(ع) به فرعون می گوید: إِنِّی آتِیکُم بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ؛ من برایت سلطان مبین و روشن آوردم(دخان؛ آیه 19) باید دلیل روشن و حاکمی باشد که طرف مقابل را خاموش و پذیرش وادار سازد. از جمله سلطان های حضرت موسی(ع) «ید بیضاء» و عصایی است که اژدها می شود.
پس کسی می تواند مدعی سلطنت باشد که چند ویژگی را دارا باشد: 1. سخن روشن و شفاف و نورانی که حاکم بر سخنان دیگر باشد؛ 2. عرضه مدیریت و مهار کار به طوری که هیچ کسی از دایره مدیریت او خارج نشود؛ 3. مهر و عطوفت و محبتی که با این سلطنت بروز و ظهور می دهد؛ 4. غلبه و سلطه ای که به دست می آورد و بر دل ها و قلب ها حاکم می شود ؛ چنان که بر ذهن ها و رفتار ها حاکم شده است.