سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تلخى این جهان شیرینى آن جهان است و شیرینى این جهان تلخى آن جهان . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :202
بازدید دیروز :132
کل بازدید :2045287
تعداد کل یاداشته ها : 1984
103/2/24
6:9 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

می‌گفت:(همین رفیق شفیق ما ابوذرخان که به حق در تند و تیزی زبان به ابوذر غفاری می‌ماند) بهره کشی تا به کی؟

گفتم: چه شده است؟ دستم را گرفت و برد و عکسی بر دیوار را نشان داد و گفت: این از محققان این مرکز بود. خدایش بیامرزد! پانزده، بیست سال این جا جان کند و آخرش هم سکته مغزی کرد و جان داد. آن هم کجا سر سفره و بعد از آخرین لقمه غذا پیش زن و بچه‌اش. یک لقمه نان بخور و نمیر می‌برد خانه و با آن روزگار می‌گذراند. این یکی هیچ، یک دقیقه به این اطرافت نگاه کن! آن که با دو چوبدستی زیر بغل با آن یال و کوپالش که به سختی به کمک پسرش می‌آید، آن هم چند وقت پیش سکته زد و یک طرف بدنش فلج شد. آن هم بیست سالی است که این جا کار تحقیقاتی می‌کند و کتاب‌ها هم به نام دیگران چاپ می‌شود و افتخارات می‌آفریند. این یکی دیگر که نزدیک ربع قرن است که می‌دود. زندانی سیاسی هم بود. این هم سکته زد. خوب شد که زندانی سیاسی دوران گذشته بود و یک تسهیلاتی به آن‌ها تعلق می‌گیرد. وگرنه خرج دارو و درمانش که ورشکستش می‌کرد. از این چند نفر که بگذریم چند نفری هم تصادف کردند و به خاک سیاه نشستند...

دیدم که این طومار را پایانی نیست. پا برهنه دویدم توی کلامش. هر چند که می‌دانستم وطی کلام از وطی متکلم بدتر است، ولی چاره‌ای نبود. گفتم: خوب! فهمیدم. این‌ها یعنی چه؟

گفت: یعنی چه؟! پدر آمرزیده! می‌گویند امیرمنان (ع) از جایی می‌گذشت پیرمردی بینوا و ناتوان را در گوشه‌ای دید که گدایی می‌کند. پرسید کیست؟ گفتند: مردی ترساست که برده و بنده فلانی بوده و چون از کار افتاده است آزادش کرد و اکنون به گدایی نان می‌خورد. گفت: از بیت‌المال نانش دهید. آن زمانی که توان داشت از او کار کشیدید، اینک که ناتوان و افتاده است رهایش کردید. نانش دهید که این حکم مسلمانی است. این امیر مومنان(ع) است که نمونه و سرمشق دولت ما است. او چنین می‌کرد. اینک چه شده است که ما مرد مسلمانی را در هنگامه ناتوانی رها می‌کنیم. این تکافل اجتماعی اسلامی‌ کجا رفت؟

گفتم: تکافل اسلامی‌چیست؟

گفت: همین که اینک شماها آن را تامین اجتماعی و بیمه و این جور چیزها می‌نامید و می‌خوانید؟

گفتم: حال چه شده است؟

گفت: یک عمر از بیچاره بیگاری می‌کشید و به نام اسلام و دفاع از بیت المال و حفظ آن از حق الناس می‌خورید و می‌زنید. مگر نه این است که حق الناس دشوار و پاسخ به آن در روز بازخواست سخت‌تراست. چه دلیلی است که به نام حفظ حقی به حقی ظلم و ستم روا می‌دارید؟ این بهره‌کشی و ظلم و ستم و بیداد تا به که باید ادامه یابد؟ اگر از مردم نمی‌ترسید از خدا بترسید. شگفت آن که از همین حق الله و بیت‌المال برای خودشان وام‌ها با با بهره کم می‌دهند و می‌روند خانه و ماشین آن چنانی می‌خرند. آخر چرا یک بام و دو هوا می‌کنید؟ اگر حفظ آن واجب است و به همین عنوان و توجیه حق بیچاره را نمی‌دهید و می‌گوید که حفظ بیت‌المال است، چرا وقتی به خودتان می‌رسد آن بیت‌المال می‌شود بیت‌الحال. می‌روید با آن حال می‌کنید. آخر ظلم و تبعیض و بیداد تا به کی؟

گفتم: جالب آن که این بیت‌‌المال در حقیقت بیت‌مال‌المسلمین است. یعنی مال خود این مردم است. مال خودشان را به خودشان نمی‌دهند.

گفت: آری! می‌پرسم چرا این سیاه و سفیدداران یک کمی ‌به این مساله رسیدگی نمی‌کنند؟ طرف بیست سال از عمرش را این جا گذرانده و با یک پول کم و نان بخور و نمیری سر کرده است. بیمه‌اش نمی‌کنند. آخر نهاد انقلابی و غیر انقلابی چه فرقی دارد؟ تحقیق و تکمیل و اجرا و اداره چه فرقی دارد که این همه تبعیض است؟ آن ماده انقلابی برای تسهیل کار بود تا نیروهای انقلابی بهتر کار کنند. حالا همان امر مثبت دیروز چماق شده است و یک امر منفی و این گونه می‌شود که حق مردم را به مردم نمی‌دهند.

گفتم: به خدا من هیچ کاره‌ام. چرا سر من داد می‌زنی؟

گفت: آخر دیواری کوتاه‌تر از تو نیافتم.

گفتم: خدا نانت را آجر کند که این آجر را برداشتی و می‌کوبی توی این ملاجم.

گفت: چرا من و تو ؟! خدا کاری کند که نان سوار و این ها پیاده!

گفتم: آمین یا رب العالمین یا رب الجبارین یا رب المنتقمین یا رب المظلومین!


85/4/7::: 12:0 ص
نظر()