از خودبیگانگی یک حالتی در نفس انسانی است که بسیار خطرناک است. نفس انسانی که نفس دمیده از روح الهی است، دارای برنامه بنیادین و سیستم عاملی هم چون رایانه است که قدرت تشخیص حق و باطل در حوزه اندیشه و گرایش به خوب و بد در حوزه انگیزه را دارد.
این نفس همان نفس ملهمه است.(شمس، آیات 7 و 8) اگر کسی طبق این الهامات و برنامه بنیادین در عقل نظر و عقل عمل رفت، به نفس مطمئن می رسد که حقایق را نه تنها می داند به علم حصولی، بلکه می داند به علم حضوری یعنی دانش او شهودی و رویتی و از مصادیق دیدن است. پس علمش به بصیر بر می گردد نه بصیر به علم. این نفس به مقامی می رسد که خدا از او راضی و او از خدا راضی است. در این صورت دیگر نیازی نیست که برود بلکه او را می برند و ارجاع می دهند نه آن که رجوع کند.(فجر، آیات 27 تا 30)
اما اگر نفس ملهمه زیر پا گذاشته شود و انسان عمل مخلوط از خوب و بد داشته باشد.(توبه، آیه 102) آن گاه است که نفس گرفتار تسویل می شود و حق را درست نمی شناسد و گرایش به خوب آن چنان باید پیدا نمی کند. این نفس مسوله می شود(طه، آیه 96) که البته نفس لوامه و سرزنشگر هرازگاهی سر بر می آورد و سرزنش می کند تا ادامه ندهد.(قیامت، آیات 2)
اگر این نفس لوامه سرکوب شود، دیگر نوبت می رسد به نفس اماره به بدی که دیگر کاری از دست آدم بر نمی آید.(یوسف، آیه 53)
قرآن می فرماید باید مواظب این نفس بود که اگر در مسیر الهامی حرکت نکند، همین نفس آشنا، بیگانه و دشمن می شود: وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ؛ و ما می دانیم آن چه را بدان نفسش او را وسوسه می کند.(ق، آیه 16) این حالت همان حالت از خودبیگانگی است که نفس آدمی بدان گرفتار می شود.