سرمایهداری لیبرال برای تداوم چپاول و غارت منابع و مواد خام جهان سوم نیاز به شیوههای نوین دارد. پس از جنگ جهانی دوم و افزایش روز افزون گرایش ملیگرایی و استقلال خواهی از سوی جوامع مستعمره، شیوه سلطه مستقیم کارآیی خود را از دست داد. از این رو، نظام سرمایهداری آمریکایی به دنبال شیوههای نوین استعمار ، تمام توجه خود را به استعمار نرم معطوف داشته است. به کارگیری آموزش فن سالاری و تاکید بر دانشهای خاص چون علوم اجتماعی برای تداوم استعمار در قالب نوین آن در دستور کار نظام سرمایهای آمریکایی قرار گرفت.
تاکید بر توسعه علوم اجتماعی ناشی از این اعتقاد بود که علوم اجتماعی می تواند به تحقق دگرگونی ها اجتماعی یاری رساند. اگر بتوان ملل جهان سوم را با مجموعه استنباطات متعارف و متداول در علوم اجتماعی غرب سرمایهداری آشنا ساخت، آن گاه این امکان وجود خواهد داشت تا این ملل از ارتکاب اشتباهدر سیاستهای اجتماعی خود خودداری ورزند و سازمانهای اداری کارآمدی را به سرعت و به گونهای وسیع ایجاد و احساس تعلق شهروندی را در مردم خود تقویت کند. نظر رایج در آمریکا پیرامون توسعه و دمکراسی هدایت شده در کشورهای جهان سوم این بود که کلید حل مشکلات در پرورش نخبگان فن سالاری نهفته است که می توانند تواناییهای خود را در زمینه علوم اجتماعی جهت حل مشکلات توسعه نیافتگی به کار گیرند.
علاقه شدید بنیادهای آموزشی و فرهنگی آمریکایی به پژوهشهای اجتماعی و آموزش و تقویت آن در جهان سوم عموما شامل حمایت از آن قبیل از اقتصادانان بوده است که برداشت کمی آنان از توسعه بی خطر و مطلوب تلقی میشد. در همه جهان سوم بر اهمیت برنامهریزی نیروی انسانی به عنوان کلید توسعه تاکید میشد. از این رو تاکید اصلی بر توسعه دانشکدههای اقتصاد و علوم سیاسی و جامعه شناسی قرار گرفت.
راهبرد توسعه مبتنی بر این بود که مواد خام به کمک مردم بومی آماده و در راستای نظام سرمایهداری لیبرال آمریکای بازپروری شود. نیروی فنی و متخصص و مدیریت وفادار به نظام سرمایهداری باعث تسریع توسعه در مسیری قابل قبول نظام سرمایهداری خواهد بود. اولویت توسعه ملل جهان سوم نه برای کاهش نابرابری بلکه برای سلطه نرم نظام سرمایهداری لیبرال انجام میشد. در این جا رهبران تربیت شده زیر نظر دانشگاهها و موسسات آموزشی عالی، به عنوان نیروی ملی در خدمت سرمایهداری و منافع آن فعالیت میکردند بی آن که احساس حضور بیگانه و چپاول ثروت خود را به شکل لخت و آشکار نمایان سازد.
حساسیت بینادها برای سلطه نرم و پنهان تا آن اندازه بود که گاه به سیا سازمان جاسوسی ایالات متحده اعتراض میشد که چرا از محققان تربیتشده در راستای جاسوسی بهره میگیرد. بارها گردانندگان بینادهای آمریکایی به واشینگتن رفته و جنجال زیادی را به راه انداختند. مقامات سیا نیز قول دادند که دیگر به این روش متوسل نشوند و شیوهای عاقلانه را در پیش گیرند. اما مقامات سیا باز از محققان و تربیتشدگان برای مقاصد جاسوسی بهره میگرفتند. از این رو یک مدیر ارشد بنیاد فورد به واشینگتن رفته و گفت: یا مسیح مقدس! اگر پوشش یکی از این مامورین سیا کشف شود تمام زحمات ما هدر رفته است. وی ادامه داد: وظیفه ما صرفا این بود که به کارمندان سیا بقبولانیم که دست از سر محققان ما بردارند... و بدانند اگر ما عده زیادی را تربیت کنیم که بعدها خودشان عملا خدمتگزار سیا باشند به مراتب بیشتر در جهت منافع ملی است تا این که یک نفر به عنوان منبع اطلاعاتی آنها انجام وظیفه کند.
همین محققان علوم اجتماعی هستند که هدایت جامعه را به سوی توسعه مورد نظر سرمایهداری لیبرال جهانی به عهده گرفتهاند.