باید میان علم و عمل و عقل نظر و عقل عمل رابطه تنگاتنگ باشد. باید میان جزم اندیشه ای و عزم عملی و ارادی ارتباط مستقیم باشد تا تاثیرگذاری داشته باشد. انسان قوای ادارکی و قوای تحریکی دارد که باید هر دو سالم و به کار گرفته شود.
برای انسان مثلا عقل نظری و ابزارهای ادراکی چون قلب و چشم و گوش برای فهمیدن و شنیدن و دیدن است؛ چنان که عقل عملی و قوای تحریکی چون عزم و دست و پا برای گرفتن و دویدن و رفتن و آمدن است.
هر یک از این دو قوای ادراکی و تحریکی می تواند سالم و قوی یا بیمار و ضعیف باشد. بر این اساس چهار حالت پدید می آید؛زیرا هر دو سالم و قوی هستند یا هر دو ضعیف هستند؛ یا این که ادراکی سالم و قوی است آن تحریکی بیمار و ضعیف است؛، یا آن تحریکی سالم و قوی است و ادراکی ضعیف و بیمار است.
1. پس اگر هر دو قوای ادراکی و تحریکی سالم و قوی باشد مثل کسی که چشم و گوش او سالم است دست و پای او هم سالم است ؛ چنین شخصی وقتی مار و عقرب را دید زود فرار میکند.؛ یعنی از علم به عین آید و از گوش به آغوش.
2. گروه دوم کسانی هستند که چشم و گوش آنها سالم است؛ اما دست و پایشان فلج و ویلچری است. این مار را میبیند، عقرب را میبیند؛ اما چشم که فرار نمیکند، بلکه این پا است که فرار میکند؛اما چون فلج و ویلچری است نمی تواند فرار کند. حالا شما مرتّب به او عینک بده، دوربین بده، ذرّهبین بدهد، میکروسکوب بده، تلسکوب بده، این مشکل دید ندارد، او مشکل عمل دارد دست و پایش فلج است، این میشود عالم بیعمل. از نظر قرآن فرعون این گونه بود با آن که یقین صد درصد داشت و اهل استیقان بود و بصائر و معجزات را دیده است باز انکار می کند: لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ بَصَائِرَ؛گفت: قطعا مى دانى که این نشانه ها را که باعث بصیرت و بینشها است جز پروردگار آسمانها و زمین نازل نکرده است.(اسراء، آیه 102) خدا می فرماید: وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا؛ و با آنکه دلهایشان بدان یقین داشت از روى ظلم و تکبر آن را انکار کردند.(نمل، آیه 14) فقدان عزم عملی و ارادی است که کار دست آدم(ع) داده است. خدا درباره رفتار خلاف علم آدم می فرماید: وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا ؛ و به یقین پیش از این با آدم پیمان بستیم، ولى آن را فراموش کرد و براى او عزمى نیافتیم. (طه، آیه 115) علت این که این گونه عمل می کنند و بر خلاف علم خویش هستند؛ سلطه هواهای نفسانی است؛ چنان که امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیر تَحْتَ هَوَیً أَمِیر؛ چه بسا عقلی که اسیر است و تحت امارت هواهای نفس قرار دارد.(نهج البلاغه، للصبحی صالح، حکمت211.)در جایی دیگر می فرماید: رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ [لَمْ یَنْفَعْهُ] لَا یَنْفَعُه؛ بسا عالمی که نادانی اش او را کشت و علمش سودی نکرد.( نهج البلاغة، صبحی صالح، حکمت107.)عالمان بی عمل در تعابیر قرآنی در حد سگ و خر سقوط کرده اند.( اعراف، آیات 175 و 176؛ جمعه، آیه 5)؛ چرا که گرفتار بی عقلی واقعی و تعطیلی و سبات العقل (نهج البلاغه، خطبه224.) و اسیر هوای نفسانی است و عقل شخص از این اسارت رها نشده است تا به عمل در آید و کاری را انجام دهد.(همان، نامه 3)
3. قسم سوم آن است که بخشهای تحریکی او قوی است، ولی بخشهای ادراکی او ضعیف است. کسی که کور و کر است؛ اما دست و پای سالمی دارد. این مثل مقدس بیدرک است؛ هرچه به او بگویی عمل میکند؛ اما نمیفهمد که چه کار بکند! این شخص ممکن است بهره ای کارش ببرد، ولی به سبب فقدان علم ، عملش آن چنان ارزشی ندارد؛ داستان زاهد در جزیره که امام صادق(ع) فرموده است از مصادیق این افراد است؛ از این رو، درجه بهشت او بسیار پایین بود؛ زیرا عملش فاقد علم بوده است.
4. گروه چهارم فاقد طهورین هستند، جاهل متهتّک هستند؛ یعنی نه چشم و گوش سالمی دارند و نه دست و پای سالمی. این افراد ادراکی از خطر ندارند و از آن فرار نمی کنند.