سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و یکى از یاران خود را فرمود : ] بیش در بند زن و فرزندت مباش که اگر دوستان خدایند ، خدا دوستانش را ضایع ننماید ، و اگر دشمنان خدایند ، ترا غم دشمنان خدا چرا باید ؟ [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :349
بازدید دیروز :418
کل بازدید :2038029
تعداد کل یاداشته ها : 1984
103/2/6
4:2 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

یکی از مسایل روان شناسی اجتماعی در حوزه رهبری و مدیریت گروه و جامعه، نفوذ اجتماعی است. مدیر و رهبری نیازمند نفوذ است. نفوذ رهبران است که حرکت های بزرگ تاریخی را رقم می زند. بسیاری از کسانی که تاریخ را متحول و دگرگونه ساختند کسانی اند از نفوذ اجتماعی بالایی برخوردار بوده اند. این نفوذ اجتماعی از راه های گوناگونی به دست می آید. بی گمان نمی توان از خلق و خوی رهبران در حوزه نفوذ اجتماعی سخنی نگفت.

قرآن نیز بر این نکته پافشاری دارد که نفوذ رهبران برخاسته از خلق و خوی ایشان است. قرآن در تحلیل نفوذ شگفت پیامبر در قلوب و دل های مردمان در آیات چندی به شکل کلی و جزیی به خلق و خوی پسندیده ایشان اشاره می کند. در آیه ای از خلق عظیم ایشان سخن می گوید و در آیات دیگری به تفصیل توضیح و تبیین می کند که چگونه گذشت و عفو وی و عمل به رفتارهایی پسندیده ای چون دعوت دیگران بر سر سفره و حیا و عفت بیش اندازه که حتی حاضر نمی شود تا مهمانان سیر شکم را از خانه براند و نیز اذن و گوش شنوا برای سخنان حتی یاوه و بیهوده مردمان و گوش فرادادن به آن ها و همدلی و همراهی کردن با گوینده به طوری که از سوی منافقان به ساده دلی متهم می شود و خداوند وی را از این رو اذن خیر و گوش نیکویی برای مردمان می شمارد و می ستاید و یا این که چگونه خود عفو و گذشت را پیشه می گیرد و بر خطا و فحش ها و ناسزاگویی ها چشم می پوشد و نیز در سخن آرام است و تندی نمی کند و در گام نهادن متانت و وقار دارد و در برابر سختی ها آخ نمی گوید و همواره با تبسم به استقبال و پیشواز مردمان می شتابد و یا این که شادی هایش را مردمان تقسیم می کند و رنج هایش را در دل نگه می دارد به گونه که به عنوان باخع نفسک خداوند وی را مخاطب می سازد و یا در انفاق کردن و تقدیم بخشی از مال خویش به عنوان حق محروم و سائل کوتاهی نمی ورزد و همه چیزش را لوجه الله می دهد . همه این ها و هزاران نکته باریک تر از مو در رفتار و گفتارش موجب می شود تا دل ها به سویش کشیده و جذب شود و نفوذ اجتماعی اش افزایش یابد.

البته غیر از این ها در ورای همه این ها خداست که این جاذبه را می آفریند و چنان که خود در قرآن می فرماید آن چه که باعث شد تا پیامبر این چنین جاذبه ای داشته باشد و از نفوذ اجتماعی بالایی برخوردار گردد عنایت و لطف و فضل الهی بوده است وگرنه مردمان از پیرامونش می گریختند و این خداوند است که با الفت خویش دل ها را مالوف او می گرداند. البته این عنایت و فضل در کنار خلق عظیم آن حضرت است که به جای لانفضوا من حوله همگان را به سوی خویش می کشد.

در تحلیل قرآنی این معنا به صراحت و کنایات بیان می شود که اگر کسی میان خود و خدایش اصلاح کند و صلح میان او و خدایش برقرار گردد خداوند دل های مردمان را به سوی وی جلب می کند . از این روست که عمل به آموزه های قرآنی و اطاعت از خدا و پیامبر به معنای اعلان صلح و دوستی است و در این میان شخص است که سود می برد و هم از نفوذ اجتماعی در میان مردمان سود می برد و همگان بخشی از توان و قدرت و فرصت و ظرفیت او می شوند و هم خدایش را در بهترین حالت ملاقات می کند.

نفوذ اجتماعی که با این راه به دست می آید هر گز از میان نمی رود و تحت تاثیر عوامل بیرونی سست و ضعیف نمی شود. از این روست که رهبرانی می شوند که همگان جان فدا او می کنند و حتی اگر حکمی چون النبی اولی من المومنین من انفسهم هم نبود آنان خود اولویت ولایت وی را به جان دادن و پیشمرگی اعلام و ابلاغ می کنند.

این نفوذ اجتماعی است که قرآن مطلوب بر می شمارد و آثار آن همان تغییر انفس و نیز تغییر جامعه و تاریخ بشری است. رهبرانی از این دست است که تاریخ نگار و تکامل بخش جوامع هستند. بنابراین برای دست یابی به هر مدیریت و رهبری حتی در سطوح خانواده و گروه و اجتماع و جامعه و جهان می بایست از این شیوه بهره برد ؛ زیرا لکم فی رسول الله اسوه حسنه ؛ در پیامبر (ص) برای شما سرمشق و الگوی رفتاری است .


  

گفتمان اصطلاح به روزی است که معانی چندی را دارد. یکی از معانی که مراد این نوشتار است گفتمان به معنای فرهنگ غالب و چیره ای است که از هر راهی خود را بر افکار و اندیشه ها تحمیل می کند و اجازه نمی دهد تا انسان خود در فضای آزاد اندیشه ورزد و بر پایه های داده های علمی تحلیل و تبیین کند و برای خود و دیگران توصیه ای داشته باشد.

برای این که مطلب روشنی خود را چنان که مراد است به دست آورد، به این نکته اشاره می شود که انسان برای شناخت خود و محیط اطراف و تشخیص موقعیت خود در هستی نیازمند ابزارهای شناختی است. قرآن این ابزارها را ابزارهای حسی دانسته است که مهم ترین آن گوش و چشم است. البته گوش و چشم می توانند به عنوان ابزاری مفید داده های اطلاعاتی را دریافت و به انسان منتقل کنند. اما آن چه از راه چشم و گوش به عنوان شناسه های دیداری و شنیداری دریافت می شود به طور کلی و عمومی امور جزیی و داده های خردی است که نمی توان با آن به داوری و قضاوت پرداخت. از این روست که قلب و عقل به عنوان مهم ترین ابزار داده پردازی انسان عمل می کند و این امکان را به وی می بخشد تا با چیدمان خاصی آن را به معقول اولی و ثانوی تبدیل کند. از این روست که از ویژگی هایی که در چند داده مشترک به دست می آورد، حکم می کند که محمد و علی و تقی و نقی انسان هستند و آن گاه حکم می کند که این ها از یک نوع می باشند که تحت عنوان کلی انسان ( جانوری خردمند و گویا) قرار می گیرند. از این پس  است که تبیین و تحلیل های عقلانی انجام می شود و داده پردازی مسیر انسانی را تعریف و تبیین و توصیه می کند.

بنابراین ابزارهای شناختی از احساس تا عقل نقش مهمی در ایجاد شناخت و بینش و نگرش انسانی ایفا می کند که بی هر یک از آن ها نمی توان از انسان به مفهوم شناخته شده گفت.

در این میان قرآن ضمن گزارش های از انسان هایی توضیح می دهد که گاه در ابزارهای شناختی از حس و عقل خللی از سوی خود شخص و یا دیگران پدیدار می گردد و داده ها به درستی به دست نمی آید و یا در بخش داده پردازی خللی پدیدار می گردد و این گونه است که شناخت ناقص و یا نادرستی از خود ، محیط ، موقعیت و وضعیت خویش در جامعه و جهان به دست می آورد و بینش و نگرش و گرایش های وی نیز از آثار و پیامدهای سوء آن در امان نمی ماند.

یکی از علل و عواملی که در روند درست داده گیری و داده پردازی خلل و اخلال ایجاد می کند، مساله گفتمان هاست. بی گمان در هر زمانی گفتمانی خود را بر مردمان و جامعه چیره می سازد. درگذشته این مساله کم تر اتفاق می افتاد؛ زیرا ارتباطات و فن آوری ارتباط به گونه ای نبوده است که بتواند مردمان را تحت سیطره خویش در آورد. اما با افزایش و پیشرفت فن آوری این فرصت از آدمی سلب شده است که خودش باشد و این گونه است که هر شخصی به نظر خودش است ولی در باطن دیگری است. به این معنا که لیبرالیسم فردی هر روز با فن آوری و افزایش و گسترش ارتباط کاهش می یابد و سوسیالیسم جایی خود را بر همه بخش های انسانی تحمیل می کند. هر شخصی پیش از آن خود باشد دیگر و جامعه است و این گونه است که حریم خصوصی به معنای اندیشه و تفکر فردی از هم فرو می پاشد و جایی برای تنفس و زندگی نمی یابد.

قرآن از این مساله به عنوان تاثیر محیط یاد می کند. در جامعه ای که گفتمانی چیره شود کم تر انسانی می تواند از تاثیر و آثار آن در امان ماند. به عنوان نمونه در عصری که همگان خورشید را مرکز هستی تلقی می کردند و یا ایستایی آن سخن می گویند کسی نمی تواند تفکری داشته باشد که خورشید نیز همانند ستارگان دیگر در حرکت است و ایستایی ندارد. این تحمیل گری همواره غیر مستقیم است و فرد بی آن که بفهمد همان گونه می اندیشد که گفتمان غالب و چیره خواسته است. در عصر حس گرایی عقلایی ، گفتمان چیره این است که روش تجربی و حسی مساوی با حقیقت است و هر آن چه به روش تجربی قابل آزمون و آزمایش نباشد خرافات است و این گونه است که متافزیک به عنوان تفکری خرافی به کناری نهاده می شود.

قرآن گفتمان عصر نوح (ع) را مورد تحلیل و تجزیه قرار می دهد و بیان می کند که چرا خداوند و حضرت نوح (ع) به این نتیجه رسیدند که این مردمان قابلیت هدایت را نداشته اند و می بایست نابود گردند. در تعبیر قرآنی که در سوره کوتاه نوح آمده است، خداوند از زبان حضرت نوح (ع) می فرماید: لایلدوا الا فجارا کفارا؛ این مردمان جز فاجر و کافر نمی زایند. به این معنا که زایش ایشان بر خلاف زایش طبیعی است که می بایست بر اساس فجور و تقوا و تسویه میان آن دو باشد؛ زیرا در سوره شمس آیه 7 و 8 می فرماید: و نفس و ما سویها  فالهمها فجورها و تقویها؛ سوگند به نفس انسان که خداوند آن را در حالت استوا و اعتدال آفرید و همزمان تقوا و فجور را به او الهام کرد. این الهام چه به معنای الهام غریزه و فطرت باشد و چه معنای آموزش از راه اکتساب، آدمی را در حالتی تصویر و ترسیم می کند که هر دو گونه قابلیت را دارا می باشد و هنگام زایش از آن برخوردار می باشد. اما مردمان نوح(ع) به گونه ای بوده اند که دیگر در این حالت تسویه زاده نمی شدند و آن چه با ایشان همراه بوده است فجور بی تقوا بوده است.

دلیل این مساله را قرآن ، تاثیر محیط زیست بشر بر او می داند. از آن جایی که محیط زمان نوح(ع) در آن حد و اندازه آلوده و به لجن و فجور کشیده شده بود که به فرزندان اجازه داده نمی شد تا از تسویه برخوردارگردند و همزمان با فجور از الهام تقوایی نیز برخوردار گشته و به شکل اختیار و انتخاب یکی از دو گزینه را برگزینند. بلکه آنان تحت تاثیر گفتمان چیره و غالب همواره تنها از فجور بهره مند می شدند و کودکان و فرزندان نمی توانستند از تقوا و ایمان آگاه گردند و شناختی نسبت به آن دست آورده و به اختیار انتخاب و گزینش کنند. این گونه است که محیط و گفتمان غالب فرصت برابر و تسویه را از آدمی می گیرد و آدمی را در جبر تاریخی قرار می دهد.

چنین افرادی دیگر امکان این را به دیگری (فرزندان) نمی دهند تا خود به اختیار گزینش کنند و میان حق و باطل و ایمان و کفر و فجور و تقوا یکی را برگزیند. این همان مساله گفتمان غالب در اصطلاح این نوشتار است.

در زمان ما نیز گفتمان ها آثار مخربی به جا می گذارند. البته می توان تصور کرد که زمانی تنها گفتمان غالب تقوا و ایمان و عدالت باشد ولی این بدان معنا نخواهد بود که گفتمان غیر غالب امکان حضور و بروز نخواهد یافت؛ زیرا این تصویر از وضعیت و موقیعت انسان معنای جز جبر نیست که هر انسانی بی ابتلایی و فتنهای عاقبتش به ایمان و بهشت ختم  شود. در تحلیل قرآنی هر چند امکان این وجود دارد که گفتمان غالب حق و ایمان و عدالت باشد ولی این هر گز به معنای جبر ایمانی و فقدان فجور و کفر نیست تا انسان ها را تنها در یک راه اجباری قرار دهد. قرآن می فرماید آیا گمان کرده اند که همین که بگویند ایمان آورده ایم بی فتنه و آزمون و ابتلایی به بهشت می روند؟ هر گز چنین نخواهد بود.  از این روست که در عصر حاکمیت اسلام در دوره نبوی و علوی هر چند که گفتمان غالب اسلام و ایمان بوده است ولی کفر و نفاق و فجور نیز امکان حضور را داشته است و بر این پایه و اساس است که در عصر ظهور نیز با وجود گفتمان غالب مهدویت و عدالت ، گفتمان مسیحی و یهودی نیز وجود داشته و کفر حتی این امکان را می یابد که حضرت ولی عصر(عج) را به شهادت رساند.

اما آن چه هدف این نوشتار است آن که گفتمان غالب کفر و نفاق و فجور بر خلاف گفتمان حق و عدالت و ایمان، می کوشد تا به گونه  ای عمل کند که گفتمان دیگر هرگز فرصت ظهور و لو به صورت نابرابر را نیابد و اجازه نداشته باشد تا حتی به عنوان گفتمان مغلوب خود را نشان دهد. این گونه است که گفتمان کفر و فجور گفتمانی تک محور و تک نهاد می شود و کسانی که در این گفتمان زندگی می کنند و نفس می کشند امکان آن را نمی یابند تا با گفتمان ها رقیب و یا گفتمان های دیگری آشنا شوند چه برسد که اجازه یابند که بدان بپیوندند. به سخن دیگر گفتمان کفر و فجور شرایط را چنان فراهم می آورد که تنها همان اندیشه و تفکر به گوش برسد و به چشم آید و اندیشه و فکری رقیب و حتی همتراز شنیده نشود و یا حتی اگر شنیده شده با جوسازی امکان گرویدن افراد را به آن سلب کند. این روش در گذشته تجربه شده است و اکنون با فن آوری ارتباطات و ابزارهای موجود و جوسازی به گونه ای عمل می شود که به عنوان مثال چادر امر مذموم تلقی شود و یا نماز خواندن ضد روشنفکری معنا شود و یا تقلید و اطاعت از ولایت معصوم (ع) امر دور از خرد و عقلانیت معنا یابد.

در چنین فضایی و گفتمانی است که هم نوایی و همرایی و همدلی با گفتمان غالب عین خردورزی و تفکر و روشنفکری قلمداد می شود و به دیگران یا فرصت تفکر دیگر نمی دهند و یا اگر صدای مخالفی شنیده شد در فضای و جوی قرار می دهند که شخص به طور طبییعی اختیار انتخاب و گزینش را نداشته باشد. این گونه است که می بایست گفت : لایلدوا الا فجارا کفارا؛ جامعه ای که فرصت برابر اندیشه و تفکر و انتخاب را به نام تفکر و اندیشه و انتخاب از آدمی سلب می کند و نمی گذارد تا انسان به استوا زاده شود ، رشد کند و راه خویش را به اختیار خویش انتخاب کند.

به نظر می رسد که برخی از احزاب و تفکرهای موجود در جامعه ایرانی به پیروی از اقتدار رسانه ای غرب و تفکر لیبرال دمکراسی غربی که گفتمان غالب و چیره غرب است، این گونه رفتار می کنند و فرصت برابر هر گونه تفکر و اندیشه و شناخت و انتخابی را از جوانان ایرانی می گیرند.

 

 


86/9/12::: 9:58 ع
نظر()
  

 

ایمان را از نظر سود به چهار دسته بخش کرده اند:

1. ایمانی که سودی برای دنیای شخص ندارد و تنها به درد آخرت می خورد.  مصداق این نوع ایمان را می توان در ایمان ساحره های فرعون ردگیری و شناسایی کرد؛ زیرا که ساحران به حضرت موسی (ع) ایمان آوردند و در هم زمان به صلیب کشیده و شهید شدند.

2. ایمانی که تنها به درد دنیا می خورد و هیچ سودی برای آخرت ندارد. این نوع ایمان را می توان همان ایمان منافقان دانست که تنها برای سود و بهره مندی از فواید شهروندی و ترس از مردم و دولت اسلامی ایمان می آورند و هیچ سودی برای آخرتشان ندارد.

3. ایمانی که به درد دنیا و آخرت نمی خورد و آن ایمان در هنگام مرگ و احتضار است و قرآن بیان می دارد که این گونه ایمان هیچ سودی برای دنیا و آخرت شخص ندارد. مصداق این گونه ایمان را قرآن ایمان فرعون دانسته است که در هنگام غرق شدن گفت : انی آمنت برب موسی و هارون ؛ به پروردگار موسی و هارون ایمان آوردم.

4. ایمانی که در دنیا و آخرت سودمند و مفید است و آن ایمان واقعی است که مصداق بارز آن ایمان مخلصان و پیامبران است.

بر این اساس می توان گفت که ستایش نیز می تواند این گونه باشد:

1.      ستایشی که سودی برای دنیا ندارد و تنها به درد آخرت می خورد و آن ستایشی است که شخص آن را نمی شنود و تنها دیگران از آن حکایت می کنند و به جهت سنتی که با کارهای شایسته و ستایش آمیز انجام داده پی ریخته ذخیره آخرت وی می شود و هر کسی عملی کرد سودش به او نیز می رسد؛ زیرا که کارهای او موجب شد تا فرهنگی پدید آید و مردمان گرایش به کار شایسته ای پیدا کنند. این شخص چون آن را نمی داند و به گوش نرسیده است سودی در دنیا از آن ستایش مردمان نمی برد و اعتبار و منزلتی کسب نمی کند؛ مانند کسی که پنهانی و ناشناخته به مردمان کمک مالی می کند و مورد ستایش قرار می گیرد ولی خود از ستایش آنان آگاه نیست چون این ستایش کلی است و اعتباری برای او در دنیا ایجاد نمی کند.

2.      ستایشی که تنها به درد دنیا می خورد و آن ستایش مداحان و چاپلوسان است؛ زیرا کاری نیکو و شایسته ای انجام نداده است تا شایسته ستایش باشد و تنها مردمان از باب چاپلوسی او را مدح و ستایش می کنند و برای او اعتباری فراهم می شود و در آخرت دست خالی است.

3.      ستایشی که به درد دنیا و آخرت نمی خورد و آن ستایشی است که از شخص می کنند و اعتباری هم برای او ایجاد نمی کند و به درد آخرتش هم نمی خورد؛ زیرا کاری شایسته نکرده است که دست کم پاداش آخرتی داشته باشد و در دنیا نیز چون ستایش گرانش چاپلوسانی هستند که در پیش رویش از وی ستایش و در پس سرش از وی بد گویی می کنند او را فریب می دهند و حتی به جای اعتبار موجبات بی اعتباری و بی ارزشی وی را فراهم می آورد. این ستایش بسیار زیانبارتر است و شخص مصداق خسر الدنیا و آلاخره می شود. بلکه در دنیا ستایش واکنش منفی نسبت به وی پدید می آورد که بسیار بدتر است.

4.      ستایشی که به درد دنیا و آخرت می خورد و آن ستایش خداوند است که درباره ایشان می فرماید: رضی الله عنهم و رضوا عنه؛ خداوند از ایشان خشنود است  و ایشان نیز از خدا خشنود و راضی می باشند؛  و یا می فرماید : یحبهم و یحبونه ؛ خدا ایشان را دوست و محبوب خود می دارد و ایشان هم خدا را محبوب و دوست خویش می شمارند.

به هر حال این تفسیری است که می توان به دست داد. در میان مردمان همه این گروه ها چهار گانه را می توان یافت، ولی بدبخت تر و زیانکارتر آن کسی است که همایش خودستایشی به همراه گروهی از چاپلوسان راه اندازی می کند که نه سودی برای دنیایشان دارد و نه آخرتشان؛ زیرا باعث مضحکه مردمان می شوند.

ایرانیان به ظاهر عادت کرده اند که همواره برای خودستایی خویش برنامه هایی داشته باشند و این بسیار بد است. در دولت های طاغوت این گونه بوده است و شگفت این که این سنت در دولت اسلامی پس از انقلاب به ویژه از دولت سازندگی آغاز شد و سنت قرار گرفت و هنوز در دولت کنونی نیز ادامه یافته است.

روزی نیست که دولت مردان برای ستایش از خود و یاران خویش همایش خودستایشی نداشته باشند و به هم القاب و افتخارات بار نکنند و لوح تقدیر و سکه و مانند آن ندهند.

سنت بدی است که می بایست از میان برود . در دوره امیر مومنان مردمان ایرانی شهر انبار عراق به سنت عصر طاغوت ساسانی به دنبال سواران دولتی و شاهان می دویدند و به این شیوه از آن استقبال می کردند. حضرت امیر(ع) هنگامی که این گونه دید از اسب پیاده شد و به میان ایشان رفت و فرمود: این گونه آداب پذیرایی موجب می شود که شما خوار و پست گردید و سودی نیز برای استقبال شوندگان نداشته باشد. کاری است بیهوده و بلکه زیانبار و اکنون این خود ستایی و همایش های از این دست نیز همانند سنت ناپسند و آیین نادرست استقبال انباری می بایست کنار گذاشته شود؛ زیرا نه به درد دنیای ایشان می خورد و نه آخرت ایشان .

 .

                                   

 


  
بی گمان معصومان (ع) قرآن ناطق و مفسران آن هستند. در آیات قرآنی از محبت خداوند به مومنان بسیار سخن رفته است و این که انسان کامل کسی است که افزون بر جست و جوی رضا و خشنودی الهی می بایست در جست و جوی محبت وی باشد. قرآن از زبان پیامبر(ص) بر این مطلب تاکید می کند که اگر کسی می خواهد به محبت الهی دست یابد و محبوب خاص خدا گردد می بایست از راه وی پیروی کند. مومنان کسانی هستند که با پیروی از راه پیامبر(ص) که راه راست و کوتاه ترین است به جایگاه حب و عشق رسیده اند. این گونه است که مصداق یحبونه و بحبهم شده اند. به این معنا که خدا محبوب مومنان است ومومنان نیز محبوب خدا می شوند و این گونه است که مهربانی هر دو سر می شود.
در روایات معصومان (ع) دین را چیزی جز دوستی و محبت ندانسته اند و گفته اند: هل الدین الا الحب ؛ مگر دین چیزی جز دوستی است.
پیامبر اکرم (ص) پاداش و مزد تلاش های خویش را دوستی و محبت به اهل بیت و ذوالقربی خویش دانسته اند و خداوند این خواسته را بیان می دارد و تبیین می کند که این نیز سودش برای مومنان است و اگر محبت اهل بیت خویش را از مومنان خواسته است تنها برای این است که مومنان از آن بهره گیرند. اینان همان وسایل و اسبابی است که با تمسک و توسل به ایشان می توان به قرب الهی دست یافت و محبوب خدا شد. این گونه است که محبت اهل بیت همان راهی است که می بایست پیموده شود تا محبوب رسول خدا(ص) شده و در نهایت دوستی و محبت خدا را به خویش جلب کرد.
ابتغای وسیله و جستن ابزار تقرب جز محبت اهل بیت (ع) نیست. از این روست که ما شیعیان از ایمان چیزی جز محبت و عشق به اهل بیت (ع) چیزی نیاموخته ایم.
در باروهایمان آنان نه تنها حاضرند بلکه این حضورشان تاثیر گذار است و آنان نه تنها به جهت مقام قربی که دارند زنده اند و از روزی خداوند همانند بلکه برتر از شهدا بهره می گیرند بلکه با حضور خویش دستگیر و مددکار این عاشقان و دوستان خویش هستند.
پیامبری که می فرماید که مردگان قریش در چاه بدر آگاه تر از زندگان هستند چگونه می شود ما به این باور نرسیده باشیم که معصومانی که در مقام عصمت کبرا هستند و از مقام قاب قوسین او ادنی بهره مند از حضور در زندگی ما غایب هستند و به نیازهای ما آگاه نمی باشند؟
ما بر این باوریم که آنان در زمانی که بودند ودر این جهان می زیستند و پس از شهادتشان ( ما منا الا مسموم او مقتول ) بر امور جهان و هستی آگاهی و بصیرت داشته و بر احوال ما خبیرند. از این رو دست توسل به دامن ایشان می آویزیم و بر این تمسک و توسل خرسندیم.
اماما هر چند که فرسنگ ها از جغرافیای تو دوریم ولی دل هایمان میزبان همیشه توست. جز عشق و محبت و مهر تو سرمایه ای نداریم و جز به عنایت تو دل نبسته ایم. پس ما را نه امروز که هر روزمان دریاب
  

یکی از وظایف و به مفهومی یکی از اهداف آفرینش و ایجاد بشر ، مسئولیتی است که از سوی خداوند به انسان واگذار شده است. خداوند می فرماید: او کسی است که شما را از زمین و خاک آفرید تا آن را آبادان نماید. بنابراین استعمار زمین و آبادانی آن به عنوان مسئولیتی بشر و هدفی از اهداف متوسط خلقت انسان در زمین مطرح است. همه پیامبران و اولیای الهی با آن که مسئولیت خاص تبلیغ و دعوت مردم به دین و توحید و اجرای قوانین و ایجاد جامعه نمونه و برتر انسانی را به عهده داشته اند، موظف بودند تا به حکم ازلی و اولی خویش نیز عمل کرده و در اصلاح زمین و اعمار و آبادانی آن بکوشند. هر کسی در این راه بر پایه ذوق و سلیقه و توانایی خویش کوشید. یکی به دامداری و آن دیگری به کشاورزی و آن سومی به ساخت ابزار و الات کشاورزی و دست افزارهای دیگر حتی آموزش شیوه نگارش و کتابت برای حفظ و انتقال فرهنگ و دانش و تجربیات در این راه تلاش کرد.

حضرت امیر مومنان (ع) سال ها در حفر و کندن چاه و کشت درختان خرما و ساخت خانه و کاشانه عمر گذارند و دمی از جهاد عمران و آبادانی زمین باز نایستاد. از این عشق کار روی زمین در ایشان چنان بود که زمانی را بی کار نمی گذارند و حتی کار را بزرگ ترین تفریح خویش بر می شمرد.

با آن که دانش آموری و تربیت شاگردان فقیه و مجتهد و عالم و مجاهد وظیفه امامان (ع) بوده است ولی آنان نیز از کشت و کار و کشاورزی و باغداری لذت می بردند و به این کار مشغول می شدند. بارها امام باقر (ع) را دیده بودند که به سختی به کار کشت و زرع مشغول بوده و عرق از سر و روی وی جاری بوده است. برخی آن را دنیا دوستی پنداشته و بر آن حضرت (ع) خرده می گرفتند. اما میان انجام وظیفه ای به نام استعمار زمین و آبادانی آن و دنیا دوستی چگونه می توان پیوند زد که این غافلان و نادانان پیوند زده اند؟!

عشق به زمین و کشت و کار و کشاورزی و دامداری و باغداری در دل هر مومن و شیعی وجود دارد و کار بدنی را همانند کار عقلی بر زمین می پسندد و از آن نمی گریزد. کشت درختی و پرورش و داشت گل و گیاهی و آبادانی خاکی بکر و دست نخورده و تبدیل آن بوستان و گلستان امری پسندیده است که می بایست هر کسی بدان گرایش و میل یابد.

در میان من میان کارهای که در اصطلاح خدماتی می نامند و کارهایی که از آن به کشاورزی و باغداری و یا دمداری یاد می کنند این دومی را بسیار دوست می دارم و از بودن در کنار مردمانی بی ریا و بی تکبر که هر آن را دارند در طبق اخلاص می نهد بسیار خوش می دارم و از این به سخنان آنان گوش دهم بسیار لذت می برم. با آنان در درو و گردآوری محصول همکاری می کنم و با به رمه و گله هایشان به چراگاه می روم و در پی هرس درختی و کاشت و داشتی در جالیز و بوستان و دشت با ایشان همراه می شوم. مردمانی که به حکم عشق با درختان زندگی می کنند و با آن ها سخن می گویند و گاه نیز با تبر و داس تهدید بر تنه آن ها می کوبند که اگر محصول ندهی چنین و چنان کنم .

این چند روز را در شالیزار با یکی از بستگان بودم که پس از برداشت محصول برنج تابستانی تنها با داشتی ساده توانسته بود برنج دوم خویش را نیز درو کند. آن را خودش برنج دوم و یا ورزاکی می نامید که در اصطلاح اهل فن و کشت به راتون معروف است.

برنج اولش را که با سختی و هزار جان کندن می نشاند و مراقبت و وجین و دوباره می کند و به گرانی می سازد و کود می خرد و سم می پاشد و در نهایت دوتنی برنج سفید و پوس کنده (نه شالی) درو می کند، در مرحله دوم تنها با آبیاری به محصول مرغوب تبدیل می کند و یک تن محصول درو می کند. این گونه است که خداوند نعمت خویش را من حیث یحتسب و من حیث لایحتسب به او می بخشد. اگر با زمین باشی و استعمار آن را به خوبی انجام دهی زمین نیز خیر کثیر خویش را به روی تو باز می کند. شگفت این که در منطقه تنها شماری که از انگشتان دست تجاوز نمی کرد به برداشت راتون علاقه نشان می دهند و بقیه زمین رها می شود و صد تن برنج به نابود می شود. پرسش این است که این مهندسان کشاورزی چه می کنند و کجایند ؟ چرا به مردم آموزش نمی دهند که بی هیچ زحمتی نیمی محصول دوباره به دست آورند و کشور را از واردات برنج نجات دهند.

این راتون و ورزاکی و یا برنج دوم چرا در همه جا برداشت نمی شود؟ وابستگی تا به کی ؟

 

86/8/8::: 12:23 ع
نظر()
  
در ادبیات و فرهنگ ایرانی اسلامی ما عبارت های بسیاری یافت می شود که تناقض نماست و آدمی را با شگفتی رو به رو می سازد. از آن میان می توان به تبریک و تسلیت در هنگام رو به رو شدن با خانواده شهیدان سخن گفت که بیانگر دو حالت خوشحالی و اندوه است. این مساله در منطق صوری و ارسطویی نمی تواند معنا و مفهوم درستی یابد. منطق صوری بر این پایه بنیاد نهاده شده است که یا سلب یا ایجاب باشد و نمی تواند در همان حال که خوشحالی است اندوه نیز وجود داشته باشد. به این معنا که شخص یا دروغ می گوید و یا آن که احساس خویش را به درستی نمی تواند بیان کند.
اما این مساله در فرهنگ و ادبیات ما وجود دارد. مگر نمی شود که آسمان هم بارانی باشد و هم آفتابی. در بچگی وقتی با این گونه آب و هوا مواجه می شدیم ، بزرگ ترهای ما می گفتند عروسی مادر شغاله است. در این هنگام آسمان بسیار زیبا می شد و رنگین کمال و هزاران رنگ زیبا و چشم نواز آن بود که ما را به وجد و شور می آورد و خوشحال که در جشن عروسی مادر شغاله شرکت کرده ایم و شادی و شور ایشان را دیده ایم.
این مشکل برای منطق صوری بود و هست و مردم مانده بودند که این واقعیت ترکیبی را چگونه می توان تحلیل علمی کرد. بسیاری از امور در جهان هست که نمی توان با منطق علمی آن را تحلیل و تبیین کرد. بنابر این می بایست حکم به ناتوان منطق علم می کردند ولی این کار انجام نشد تا این که منطق فازی از سوی یک اندیشمند ایرانی در دهه شصت میلادی پیشنهاد شد و در دهه هفتاد و هشتاد در صنعت و فن آوری روز به کار گرفته شد. این منطق نه تنها در فن آوری به کمک مردم آمد بلکه توانست در حوزه های دیگر نیز مردم را با علم و منطق آشتی دهد. چیزهایی که روزی از نظر منطقی بی معنا و نامفهوم بود اکنون معنا و مفهومی علمی می یافت. این منطق بود که به درستی و راستی حالات و عواطف انسانی نیز حکم کرد.
این که گفته می شد که از نظر منطقی معنا ندارد که آسمان هم بارانی و هم آفتابی باشد و یا دل آدمی هم شاد و هم گریان باشد و اندوه از آن آشکار گردد ، اکنون معنا و مفهومی درست می یافت و منطق علمی آن را نیز تایید می کرد.
این گونه شد که تسلیت و تبریک معنا یافت و شادی و اندوه در کنار بلکه در هم تنیده شدند و از نظر علمی نیز مورد تایید و تاکید قرار گرفت.
این گونه است که در عید فطر این شعر حافظ به خوبی و درستی معنا یافت که:
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت.
این بیت بیانگر وداع نامه امام سجاد (ع) با ماه رمضان و آمدن عید سعید فطر است. در این حال انسان اندوهگین است که ماه ضیافت و مهمانی خدا به پایان رسیده است و خوشحال از آن که توانسته است در این ماه که در اندیشه اسلامی برخی از اهل دل و عرفان اول سال است، مانند جوانه ای دوباره فطور کرده است و از شاخه توحید شکفته است.
فطر در زبان تازی به معنای شکفتن و جوانه زدن است. اکنون با پایان رمضان انسان دوباره به توبه و بازگشت به توحید و دست یازی به تقوا در باران رحمت الهی جوانه می زند و می شکفد . از این رو خوشحال و خندان است که شکفته است و جوانه ی توانا و شاداب شده است . اما با این حال ناراحت و اندوهگین که این مهمانی تا سال دیگر به پایان رسیده است. ماهی که خداوند در آن ماه با عنایت و رحمت و فضل خویش این امکان را فراهم آورده است تا با بند کشیدن شیطان به تقوا دست یافته و بازگشت به فطرت را در هر افطاری تجربه کند.
به هر حال ما شاد اندوهگینیم . شاد از جوانه زدن و فطر و اندوهگین از پایان مهمانی خدا بودن.
تا سالی دیگر و افطاری دیگر دست حق یار و یاورتان باشد. عید سعید فطر مبارک بادا.
  

 

زیبایی مهتاب از آن روست که در آسمان تیره شب می درخشد. بی گمان چهره سپید در میان چادر این گونه است. شاید اگر خواهر چهره اش روشن و سپید است می بایست خود را پوشیده تر دارد به ویژه آن که در روی در ورودی مقابل کسانی بایستد که وارد نمایشگاه می شوند و می خواهد به بی حجاب ها تذکر دهد. به نظر می رسد که رعایت حجاب برای آن است که کسی به گناه نیافتد ولی این عمل خلاف مطلوب و مقصود بود.

چون بخش حجاب و مساله اش مربوط به عفت و امنیت عمومی جامعه است همه این اندازه سر بسته نوشتم . به هر حال عفت در کلام لازمه این بخش و این گونه مسایل است.

پارسی زدگی

این پارسی زدگی زمانی برای مبارزه با عرب زدگی عصر اموی بود. این گونه شد که نهضت های مختلفی پدید آمد. اما در این سال های اخیر این نهضت پارسی زدگی خود مصیبتی شده است. همه چیز را می خواهند پارسی باشد و آن هم از نوع اصیلش حتی اگر کسی نفهمد. بی چاره مردمی که می خواهند ترجمه قرآن تهیه کنند گاه با واژه های رو به رو می شوند که نیازمند فرهنگ دهخداست . این واژه سازی هم هنری است. یکی از دوستان آذری می گفت این آقای حداد با آن فرهنگستانش هر وقت می خواهد واژه جدیدی بسازد می رود سراغ لهجه گیلکی که باقیمانده دوره اشکانی و پارتی است.

آقایان مترجمان قرآن به گونه ای عمل می کنند که مردم عادی نمی توانند با معنای قرآن ارتباط برقرار کنند. هر وقت مردم می پرسند کدام ترجمه؟ می گویم : ادبی و هنری می خواهی یا ترجمه سلیس و همین روزنامه ای  و معمولی ؟

برخی دیگر که می آیند و می گویند قرآن بی متن عربی می خواهیم . این دیگر خودش حکایتی است. مگر نه این است که تلاوت قرآن و خواندن آن دارای ثواب است؟ خوب قرآنی بخر که هم متن باشد و هم ترجمه سلیس و روان . دیگر این هم پز پارسی گرایی نمی خواهد.

یکی در وبلاگ نوشته بود که شب دعای جوشن را می خواندم خسته شدم و خوابم برد. رفتم فارسی خواندم حال کردم . آخر این جوشن که تنها اسم است و اسم همانی هاست که روی ایرانی هم گذاشته شده است و ما هر روز می گویم : حمید ، مهدی ، رحیم و کریم و ...

ترجمه اش اگر برای تدبر باشد برو بعد از دعا بشین در این اسما و نام ها فکر کن . تو اگر می خواهی در آیات قرآن تدبر کنی ، آیه ای را به عربی بخوان و بعد فارسی اش را تا تدبر کنی . این هر دوانه است هم تدبر است و هم ثواب.

خبرنگار سوژه

همه سوژه خبری می شوند و این بار می خواهم خود خبرنگاران را سوژه کنم . بی چاره ها هر چه می دوند تا دو کلمه خبر تهیه کنند. این ملازمان دربار هم که نمی گذارند. بگذریم که همیشه باید آهسته بروند و آهسته بیایند که سردبیر ناراحت نشود و نان ایشان بریده نشود. همه را باید راضی نگه دارند. اگر بخواهد همه را راضی نگه دارند که دیگر نمی توانند از حقیقت بنویسند. اگر هم بنویسند می بایست دور نان و حتی زندگی را قلم بکشند.

هر فحش و ناسزایی را تحمل می کنند و باید پاسخ گوی خرد و درشت باشند. این هم شد حرفه که برای خودشان دست و پا کردند. یک لقمه نان چه خواری و خفت ها که به دنبال ندارد.

شوهر می خواهم!

بخش پرسش و پاسخ های قرآنی این روزها مملو است از حاجت مندان به پیشگاه قرآن . هر کسی که از هر جا رانده شده و حتی روان پزشکان جوابشان کرده اند آمده اند مصلی در قرآن دنبال درمان می گردند. دخترهای چندی آمده اند که از مدارک عالی برخوردارند ولی در مسایل دقیق اعتقادی شبهه داشتند. عجب شبهات ریشه ای !

یکی می گفت مرا اقناع می کنی که خدا عادل است؟ گفتم من که کاری نیستم خود خدا هم بیاید و بگوید من عادل هستم و این همه نشانه هایش تو که قانع نمی شوی .

گفت: چرا ؟ گفتم آخر این پرسش از جایی دیگر ریشه دارد. شوهر کرده ای ؟ در عشق شکست خورده ای ؟ یا پدر و مادرت طلاق گرفته اند و یا شهریه دانشگاه آزاد نداری ؟ کدام بی عدالتی را از مردم دیده ای که این گونه به خدا پرخاش می کنی ؟

گفت : 35 سال دارم و هنوز شوهر نکرده ام .  دکتر رفتم و جوابم دادند و در حال افسردگی شدید هستم . یکی از دکتر ها دیشب گفت برو مصلی روحانیون مشاور هستند و می توانند به تو کمک کنند.

گفتم : من که مشاور نیستم ولی دمی صبر کن تا بیایند.

وقتی دوستانمان آمدند رفت تا مشاوره بگیرد و ظاهرا برای دوستمان خیلی آبغوره گرفته بود که از درد بی عدالتی اش، از بی شوهری است.


86/7/15::: 7:37 ع
نظر()
  

 

به نظر می رسد که کسی خبر نشده  که در تهران یک ماهی است که نمایشگاه بین المللی در حال برگزاری است.

شاید همه آمده باشند ولی از ما بهتران کسی نیامد. خیلی سر مسئولان فرهنگی و کشوری شلوغ است. ما شاء الله این قدر کشور مشکلات دارد که هسته ای آن کوچک ترین آن می باشد.

در این مدت نمایشگاه از مسئولان و محققان قرانی کسی نیامد و یا ما خبر نشدیم و خیلی آهسته آمدند و رفتند که گربه خبرنگاران شاخش نزند.

در سطح شهر مثل این که تبلیغات نشده بود. نیمه های کار متوجه شدند و کاری شد ولی آثار آن ظاهر نشد. شاید بایکوت شده است این نمایشگاه با این مشکلات دولتش . والله اعلم

دیداری مردم در نمایشگاه

ظاهرا در دوران گذشته عید نوروز و سپس در عصر اسلامی در روزهای عید قربان و عید فطر ، شاهان بار عامی داشتند و از رعایای مملکت هر کسی به این مجلس در می آمد و مشکلات خودش را می گفت و راهکار می جست. البته همیشه حاجبانی بودند که یا راه نمی دادند و یا با پول راه را هموار می ساختند. بیچاره فردوسی که نتوانست جز با پارتی بازی برود و آن هم دست خالی بازگشت. بنابراین امید نمی باید داشت که به حتم به هدف و مقصود رسید.

رییس جمهور عزیز نیز برای دیدار از نمایشگاه آمدند و ظاهرا افطاری خورده و نخورده پا شده بود و آمده بود.

یکم آن که خیلی دیر آمد و وقتی آمد مردم سرش ریختند که نمایشگاه شد بارعام . مردم حاجت داشتند و درد و پول می خواستند و کار و از این چیزها که با قرآن سخنیتی عجیب دارد. ماه رمضان است و ماه ضیافت الهی نمی شود که بنده خدا احمدی نژاد در این ضیافت به نیابت به مردم نرسد.

وقتی جلوی غرفه مطالعات حوزه رسید همراهان هولش دادند که زودتر برود یک جای دیگر و به اصطلاح همه نمایشگاه بازدید شود. نمی دانم که دیده بودند که این بار بازدیدش بود. شاید نویسندگان خبری و خبرنگاران حرفه ای خودشان در خیال او را آورده بودند و برده بودند و حالا بار دومش بود.

یکی از غرفه داران این دوست گرامی و عزیز شفیق رضایی هم ولایتی و هم صنفی ما بود که گفت: آقای رییس جمهور خیلی دیر آمدی و خیلی زود می روی . بهتر بود که اصلا نمی آمدی . آخر این همه فعالیت بخش های مختلف حوزه را چگونه می شود در یک کلمه به اطلاع جناب عالی رساند. رییس جمهور هم حیا کرد و گوش داد. او هم بیست دقیقه ای رییس مملکتی را به خود مشغول کرد. اما این بیست دقیقه همراه با صدا ها و صدها امضا و خواهش و نامه همراه بود. نمی دانم چقدرش را رییس جمهور شنید و چه قدرش را فهمید.

بعد که رفت غرفه ای چیزی بخورد که نگذاشتند و غرفه مرکز فرهنگ هم به تنهای به معرفی دایره المعارف بسنده کرد و به دیگر آثار نپرداخت . پشت پرده را من نمی دانم شاید یک توافقی از قبل بوده است که بعضی از چیزها گفته نشود و یا حتی دیده نشود. این را به خودشان و خدایشان واگذار می کنم. وی بوی یک توطئه و یا توهم توطئه این میان به مشام می رسد . اگر دماغ سوخته نشوم.

رییس جمهور تنها با مردم دیدار کرد و نامه گرفت و نامه داد و ساعتی با مردم در راه پله های نمایشگاه ماند. او نتوانست از نمایشگاه نه دیدن کند و نه بازدیدن . شاید روزی دیگر

شعرش گل کرده بود

این آقای فردوسی هم شعرش گل کرد و یک شعر بالبداهه از خورجینش در آورد و برای رییس جمهوری هسته ای ما خواند تا همه هسته ها را بشکند و این را به دروازه هسته ها برساند و در باشگاه جایشان دهد.

مردم از این همه قرآن شناسی

باور کنید از قرآن شناسی برخی ها آدم می مرد و غش می کند. در نمایشگاه قرآنی از فلسطینی نمایشگاه زدند ولی کم تر از آیات قرآنی استفاده شده است. آخر درباره یهودیان و مشکلات و مسایل و ویژگی هایشان خیلی در آیات مطالب جالب و خواندنی است . بروید دست کم آن آیاتی را بیاورید و به مردم نشان دهید و توضیح و تفسیر و با امروزی کردن مساله عمق فاجعه نشان داده شود.

مردی که همه چیز می دانست

معاون اول رییس جمهور را مشاورانی باید باشد نمی دانم این ها کجایند. آن وقت ها در دوره ریاست جمهوری هاشمی با چند نفرشان نشست و برخاست داشتم . از مشاور تنها این را فهمیدم که یک مقام تشریفاتی دخل افرادی است. همان صندوق ارزی است که هرکسی می تواند هر مقدار دلش بخواهد بردارد و اگر دولت و دادگاه توانست بدود آن را باز پس بگیرد. مشاوران همه در منطقه نهاد ریاست جمهوری مشغول مشاوره دادن با دیگران برای ساخت و سازهای بودند . با این همه هرگز نه به رییس جمهور و نه دیگری مشاوره نمی دادند . بعدها که رفتند خیابان جردن ( همان اردن خودمان) همان آش بود  و همان کاسه . جالب این که رییس جمهور از راست باشد یا چپ این مشاوران تغییر چندانی نمی کنند. در فیلم آقای نخست وزیر گوشه ای از این نشان داده شده است. می گفت همه می آیند و می روند و ما تنها در این نخست وزیری می مانیم . کشور را ما مدیریت می کنیم و آن ها تنها عروسک نمایش های تلویزیونی هستند.

خوب این مشاوران به آقای وزیر کمی اطلاعات می دادند خوب بود تا خالی الذهن نیاید و مساله دار شود. به وزیر دست کم گوشی را بدهید که اوضاع تا چه اندازه قمر در عقرب است واصلا این کژدم نیش دارد و یا زهر .

این هم طلب وزیر

 


  

 

 

شاید همه دردهای زمین را یک باره در این جا گرد آورنده اند. این را می توان از بین الملل آن فهمید. هر چه مشکل است در این نمایشگاه گرد آمده است. اول که برق نبود بعدهم مشکل اینترنت بود و تهویه هوا که آدم را خفه می کرد.

هوای گرم آغازین روزهای نمایشگاه و گرد و خاکی که بلند می شد. ما هم که معتاد به اینترنت هستیم و نمی توانیم بی آن کاری انجام دهیم .

یک هفته ای این گونه سپری شد. ما را آوردند و بدون رایانه و اینترنت به ذکر چه کنم چه کنم مشغول شدیم . اطلاع رسانی از نمایشگاه بین المللی کار هر کسی باشد کار من نیست؛ بی گمان بودن در این نمایشگاه تنها موجب شد تا در بیهودگی غرق شویم و اگر این رایانه و اینترنت نمی آمد ما بی کارها کلی پول از دولت گرفته بودیم برای سماق مکیدن.

کارگر تا ابزار کار نداشته باشد کاری از دستش بر نمی آید. این گونه بود که مکیدیم و مکیدم...

می گویند فردی کسی را به کاری خواست. در دستان آن ربابی دید و گفت که می نوازی گفت آری پس در خلوتگه شدند و به صوتی خوش خواند و نوازید و شام گاه رسید. گفت : مزدم ده . گفت : به چه کاری ؟ گفت به نوازندگی و خوانندگی . گفت که کار نساختی چرا مزدت دهم؟ مزدور تو بودم گفتی بکن کردم. ماهم به مزد می خواهیم کار کردن هر چند که به سماق مکیدن باشد. ( البته سماق توهمی بود و روزه ما را باطل نمی کند)

این درد بی درمان و این مهجوریت قرآن همه را می گیرد و ظاهرا هر کسی با قرآن دمخور شد مهجور و مظلوم شد. مگر نه این است که درهمین چند سال پیش در حوزه های علمیه هر کسی  مفسر قرآن بود فقیه و مرجع نمی شد ؟

کارگر افغانی

در قم هر وقت همایشی است و کسی جمع نمی شوند از مدارس و مراکزی افرادی را می آورند تا سالن ها پر شود. برخی نهاری می دهند که این افراد دلخوش شوند.

در قم می گویند برای پر کردن سالن بپر برو چند تا کارگر افغانی از سر میدان بر دار و بیاور این سالن را پر کن. اگر طلبه و خوش لباس باشد بهتر است و اگر ..... خیلی خیلی خوب می شود.

می دانید که درقم پر از خارجی های رنگارنگ از هر ملت و دینی است . از فرانسوی و آمریکای سیاه و سپیدش گرفته تا افغانی و عراقی .

البته این دو جنس که ازخود ما هستند. آقای رییس جمهور می گفت آن قدر این مهمان در خانه ماند که صاحب خانه شد.

نمایشگاه روزهای اول که مدارس شروع نشده بود خیلی کم رفت و آمد بود. البته خوب شد که مردم نیامدند چون بسیاری از بخش ها هفته دوم کارشان را شروع کردند.

با آغاز کار فرهنگی مدارس، بچه مدرسه یی ها همان  کارگر افغانی بودند که شادی و نشاط به نمایشگاه آورند و با سرو صدای خویش بین المللی اش کردند.

برای این که تجسم بین المللی نمایشگاه افزایش پیدا کند در هفته دوم از چند طرح بچه افغانی و عراقی و جمهوری های فروپاشیده وابسته هم آوردند که بین الملل بودن تکمیل شود. و عجب بین الملل شد.

مدیریت پرواز

بخش حوزوی آن برای نخستین بار برگزار شد. برای این که دیر شده بود کم آمدند و این موجب شد تا نقش آن ها کم تر به چشم بیاید. البته دفاع صنفی نیست . در چیدمان هم به آن ها ظلم شد و در کنار بخش کودکان و نمایش های تئاتری توانستند خود شان را سر و پا نگه دارند.

مدیرشان را می گفتند پروازی بود. راست و دروغش گردن گوینده . راوی می گوید  دیدم نبود و شاید در تهران جایی داشت ولی به نظر می رسید مساله همان مدیریت پروازی باشد.

با این همه، این صادق بود که صدق و صفایش آن بچه حوزوی ها را که از چند شهر آمده بودند گرد هم نگه داشت.

بچه ها تلاش کردند و فراتر از وظیفه به سوال ها پاسخ دادند. شاید هنوز درد دین داشتند که دارند.

دعا برای گربه

روحانی در هر جایی باشد پرسش های دینی و احکام شرعی گل می کند و  گر می گیرد. هر کسی هر چه در طول سالیان در ذهنش بوده می خواهد بپرسد. از فال قهوه گرفته تا ارتباط با جن و جنیان . می گویند وقتی دعانویس مفتی شد برای پیشی خود هم دعا می خواهند. با اندامی روزه و در غربت مظلومانه با آلودگی صوتی می بایست جیغ می زدند تا پاسخ یکی را می دادند. با این همه این ها به خاطر همان اولین حضور و نا آشنایی و صفا و صمیمت با مردم برخورد کردند. شاید سال های دیگر این طور نباشد چون می گویند هر کسی مدتی در فضایی باشد رفتار و خلق و خویش عوض می شود. بهترین راهکار این است که هر سال نیروها را عوض کنند.

راسته تابلو فر وشان و سنگ فروشان

راسته مسگران و مجسمه سازان و سنگ فروشان بخش مهمی از نمایشگاه است که به خوبی فعالیت می کند و قرآن را به اشکال مختلف به زندگی مردم وارد می کند. واقعا دست مریزاد که حضور جدی قرآن در زندگی مردم این گونه فراهم می آید . می گویند نه چک زدیم نه چونه عروس بردیم به خونه .این گونه است که بی زحمتی قرآن در همه جا نفوذ کرده و جایی را فرو نگذارده است.

دست مریزاد

راسته نوازندگان و مغنیان

اگر بخواهی فضا کاملا رمانیتک شود و از هیاهوی کودکان رهایی یابید نیازی نیست که بپری همان جا در جنب بخش نوازندگان و مغنیان وارد می شوی و به یک اخلاق کاملا خدایی می رسید و روح و جسمت از آهنگ های نوازندگان سر مست می شود.

صدای سامی یوسف از زمین و زمان می بارید و پرهیزگار خودمان هم بدجوری می نواخت. صوت دلخوش قرآن به هیاهوی حمام زنانه می مانست.

باشد که همواره حضور آهنگ و موسیقی حتی در نمازهایمان اوج عرفان وعروج روحانی را به ما پیشکش کند. مگر نه این است که توهم شده فیض با موسیقی تنها می توانست با خدا سخن گوید و به عرفان و محو و فنا برسد.

اگر هم کمی عرفان سرخ پوستی همراه عود و دود قاطی این فضا می کردند، بسیاری از پسران و دختران به حالت یهوه می رسیدند و از مسیحیت گریخته و به آیین ایرانی مدرن روی می آوردند.

راسته هنرفروشان

به نظر می رسد که تجلی هنر برای هنر در راسته هنر فروشان به خوبی نمود یافته است. هر کسی با قلم و هویه اش کاری کارستان می کند و از وزیر می خواهد ارشادش کند تا پولی و پله ای به دست آورد و  وزیر هم با هزار عشوه و رمز به میراث فرهنگی حوالتش می دهد . این روزها بازار قرآن بسیار گرم است و هر کسی قرآن را به بهایی اندک می فروشد و اما بازار مفاهیم آن یخ بسته است. آن چنان که آموزه های آن دیده نمی شود و تنها از همان در نمایشگاه تابلو فرش هایی است که مردم را به حاشیه می راند. این گونه است که متن به حاشیه می رود و قرآن به شکل نمادین در زندگی فرو می شود. عرصه قرآن پژوهی تبدیل به پیست اسکی می شود.

 


86/7/15::: 12:53 ع
نظر()
  

 

نمایشگاه قرآن کریم تهران شاید یک رخداد رمضانی برای تهرانی ها باشد که هزینه کلانی بر بودجه ملی تحمیل می کند. هر کسی از این رخداد تحلیلی ارایه می دهد که تحلیلی رسمی همراه با تسامح و مگوهای بسیاری است. اما این نوشتار فارغ از همه این ها می کوشد تا از زاویه دیدی دیگر به این نمایشگاه بنگرد و زوایای مختلف آن را به عنوان یک ناظر بی طرف بکاود.

مهجور همیشه تاریخ

قرآن مظلوم همیشه تاریخ بوده و هست و این را کسی انکار نمی تواند کرد. بر پایی نمایشگاه را برخی به عنوان راهکاری برای آشتی دادن مردم با قرآن تلقی می کنند تا در فرصت به دست آمده ماه مبارک رمضان که ماه نزول قرآن است بتوانند قرآن را به شکلی به میان مردم بیاورند. اما به نظر می رسد که این ظلم و مظلومیت هر گز از قرآن بر داشته نخواهد شد.

نمایشگاه بر پایه اخبار و گزارش های متعدد رسمی می بایست در 27 شعبان آغاز می شد ولی به دلایلی که در آغاز نامعلوم بود هر روز تاخیر می افتاد تا آن که در پنج شنبه اول ماه رمضان شروع شد. اما با چه شروعی ؟!

هیچ امکاناتی آماده نشده بود. برق های از سوی مدیریت مصلی قطع شد و دست شویی ها مهر و موم شد و تنها در گوشه ای از حیاط برای رفع ضرورت و حاجت جایی باز کرده بودند. ظاهرا مدتی بود که بین ارشادی ها و مصلی ها نامه نگاری شد ولی به جایی نرسید و می گویند عالیجنابانی مزاحم بودند و نمی خواستند چنین نمایشگاهی برگزار شود.

جالب آن که با این همه سنگ اندازی ها که حتی وزیر در جلسه رسمی افتتاحیه که پخش مستقیم می شد از آن نالید و از قطع برق و کوتاهی ها دیگر و این که آب را هم بر مردم بسته اند سخن گفت و این در حالی است که برای نخستین بار در تهران همزمان با اقدام دلیرانه شهرداری نمایشگاه قرآنی و حتی بزرگداشت از خادمان قرآن برگزار می شود تا شکل رقابتی و تجاری و بازاری به فعالیت های قرآنی داده شود و از تمرکز گرایی در حوزه قرآن راه گریزی پیدا شود و هر کس گوشت قربانی خود را بردارد.

فروتنی اش مرا کشت

نمی دانم این دکتر خواجه پیری مظلوم را از کجا آورده اند که بر خلاف همه این هایی که با پارتی بازی به منصب می رسند در این جایگاه نشسته و مدیریت ترویج و نمایشگاه را به دست گرفته است. اولین بار او را دیدم فهمیدم آدم مهذبی است و درد قرآن می شناسد و درد دارد. شاید کسی است که قرآن را مادبه خود کرده است و از آداب قرآنی بهره مند شده است. آن قدر فروتن و متواضع است که فروتنی و تواضع اش مرا کشته است. قرآن را دوست می دارد و بدان عمل می کند. این را می توان از برخورد آغازش با هر کسی فهمید نیاز نیست تا روزها با او بود.

این فعال قرآنی هم مانند قرآن مظلوم است. مصلی تا توانست سنگ اندازی کرد و گویا با نامه از بالاترها کمی مشکل حل شد. با این همه ناچار شدند خودشان مصلی را با کابل های زمخت کابل کشی کنند و به غرفه برق برسانند.

من دلم برای این دکتر واقعا سوخت.

بچه مرشد

خواجه پیری بچه مرشدی هم دارد که می توان گفت که آدم اخلاقی و قرآنی است. بچه است و شاید با پارتی بازی آمده باشد ولی این طور نیست که هر کس با پارتی بازی بیاید آدمی بد و نامتعادل باشد. چند بار که او را دیدم با آن زیرکی و هوش قزوینی اش خوب از عهده این مشکلات بر آمد. آدم که با همه دنیا می خواهد بجنگد و یک ارتش کوچک هم نداشته باشد نیاز به این بچه مرشد دارد.

وزیر بی چاره

می گویند فرهنگ مظلوم است . قرآن مظلوم است ولی فکر کنم این صفار هرندی هم مظلومیت حسینی را ارث برده است. این وزیر دست کم شش باری تا حالا آمده تا کارها را راست و ریس کند ولی آن قدر از همه جا سنگ اندازی شده و نخ ها از هم گسسته که نمی تواند کاری کند. مساله زر افشان شد. زنه خواست سرش را بپوشاند پاهایش نمایان شد. آخر این چادر این اندازه کوچک و این توان آن اندازه نبود که در برابر این همه مشکلات بیایستد ولی فکر می کنم که آدم جربزه داری است که توانسته است یک نمایشگاه بین المللی را سر و پا نگه دارد. نالید و نالید و گفت و فریاد زد . خون خورد و زخم معده گرفت. ظاهرا به سفر اسپانیا هم نرسید و شاید روز دیگر ( بعدا هم درباره اش می نویسم )

سینمای قرآنی، غریب نمایشگاه

در گوشه حیات چادر زده اند و نمایش فیلمی قرآنی می دهند. شاید در روزهای گرم فضای خوبی بود ولی در شب های سرد با این فیلم های یخ که آدم گرم نمی شود. شبی به اتفاق رفتم چهار و پنج نفری نشسته بودند و هی بلند  می شدند و می نشستند . شاید می خواستند هم تا فیلم را تا اخر ببینند و هم گرم شوند. این آخر امکانات بود .

 

 ادامه دارد


  
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >