سفارش تبلیغ
صبا ویژن
و مردى از او خواست تا ایمان را به وى بشناساند ، فرمود : ] چون فردا شود نزد من بیا ، تا در جمع مردمان تو را پاسخ گویم ، تا اگر گفته مرا فراموش کردى دیگرى آن را به خاطر سپارد که گفتار چون شکار رمنده است یکى را به دست شود و یکى را از دست برود . [ و پاسخ امام را از این پیش آوردیم و آن سخن اوست که ایمان بر چهار شعبه است . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :545
بازدید دیروز :418
کل بازدید :2038225
تعداد کل یاداشته ها : 1984
103/2/6
11:30 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

از خشم بر افروخته شده بود. باور کردنی نبود. چه قدر جسارت و تا چه اندازه گستاخی. مستقیم ایستادند و راست و راست گفتند: نه ! این نخستین بار بود که گروهی در برابرش ایستادند و ساز مخالفت نواختند. باید چنان تادیب شوند که دیگر کسی هوس مخالفت نورزد. اگر از اینان در گذرد، شیرازه امور درهم می‌ریزد و کارها از مجاری‌اش خارج می‌شود. با خشم گفت: شما چرا به موسی ایمان آوردید پیش از آن که به شما اجازه دهم .

مشکل فرعون و فرعونیان این است که یا درک نمی‌کنند یا نمی‌خواهند درک کنند که امور دو دسته‌اند: برخی در اختیار  انسان است و برخی دیگر نیست. به قول فلاسفه ایمان و فهم و مانند آن از دسته اموری نیست که قابل جعل و وضع باشد و امر و نهی و باید و نباید به آن تعلق بگیرد. نمی‌توان گفت: چرا ایمان آوردی، یا چرا به این چیزیقین کردی؟ البته می‌توان در امور غیر اختیاری به مقدمات اختیاری آن اشاره کرد و گفت: آن مقدمات را انجام نده! از این رو وقتی گفته می‌شود: باور کن یا یا ایمان بیاور و به معنای آن است که دنبال مقدمات آن برو! وقتی مقدمات علم و یقین فراهم شد دیگر به طور طبیعی ایمان و باور و قطع و یقین پدید می‌آید. البته اعتراض فرعون را می‌توان این گونه توجیه کرد که: چرا پیش از اجازه من شما ایمانتان را ابراز کردید. چون اعلام و ابراز امر درونی و عدم آن امکان‌پذیر و می‌تواند متعلق امر و نهی واقع شود. ولی هرگز نمی‌توان به یک امر درونی مثل ایمان و باور و قطع و یقین که بیرون از جعل است، امر و نهی کرد.

دوستی داشتم که می‌گفت: هر وقت کلاغ ها  از «دژکول» برخاستند و رفتند، وقت اذان مغرب است، چون به تجربه دیده بود که هنگام اذان آن‌ها پریده و رفته بودند، حالا با پریدن کلاغ ها یقین می‌کرد که وقت نماز مغرب است. هرگاه برای کسی قطع حاصل شود دیگر نمی‌توان گفت: قطع نیاور! حتی اگر آدم زود باوری باشد و خیلی زود هر چیزی را باور ‌کند. زیرا قطع داشتن امری اختیاری او نیست. بنابراین پیامبر خدا هم نمی‌توانست به مردم بگوید: ایمان بیاورید مگر آن که مرادش همان مقدمات آن بود؛ یعنی بروند هم در آیات و نشانه های بیرونی وجود خدا و هم در نشانه ها و آیاتی که در قران است، تحقیق و تدبر کنند. خداوند ماموریت پیامبرش را ابلاغ می‌داند. یعنی اطلاع رسانی در مرحله ای که در آن مرحله ماموریت دیگری ندارد چون در این مرحله بحث اجرای احکام و حدود و قضاوت و داوری نسبت به مومنان مطرح نیست که خود مرحله پسین است و ربطی به مرحله پیشین ندارد...

به هرحال ایمان آوردن مردم و نیاوردنش دست پیامبر نیست تا با دستور و باید و نباید آن‌ها را عوض کند. از این رو است که اکراه و اجبار در دین معنا ندارد، چون امر قلبی است و این یک واقعیت درونی بشر است که انسان به طور طبیعی نمی‌تواند مجبور و ایمان‌آوری شود. خداوند به پیامبرش می‌گوید: تو نمی‌توانی هرکه را خواستی مومن و به راه آوری. تنها خداوند است که به تصرف تکوینی و تاثیرگذاری در جان‌ها و قلوب مردم آنان را به راه می‌آورد. پیامبر دوست داشت که خویشانش ایمان بیاورند و خودش را به رنج می‌انداخت ولی این امکان‌پذیر نبود. پس از قدرت گرفتن پیامبر مساله چنین بود و  اجباری در کار نبود، چون ایمان تحت قدرت و زور قرار نمی گیرد و آن چه  به ظاهر ایمان نامیده می‌شود ایمان نیست بلکه نفاق است؛ چنان که کفر تحت فشار قدرت و زور ایمان نیست و به شکل تقیه خودنمایی می‌کند.

به هرحال این طور نیست که بتوان به هر چیزی امر و نهی کرد یکی از چیزهایی که امر و نهی مستقیم به آن تعلق نمی‌گیرد، فهم است. اندیشه و فهم از اموری نیست که دستوری باشد، البته می‌توان گفت: فعالیت مغزی خود را طوری تنظیم کن که برای اندیشیدن مفید باشد و این سو و آن سو نرود و یا مقدمات فهم را فراهم کن و بفهم . در مقابل مساله گفتن اندیشه  و بیان آن از  اموری است که در اختیار انسان است و قابل امر و نهی می باشد .

نسیم شمال با اشاره به این خواهش و خواسته نا به جا برخی از قدرتمندان می‌سراید:

دست مزن! چشمُُ  ببستم دو دست

راه مرو! چشم ، دو پایم شکست

حرف مزن ! قطع نمودم سخن

نطق مکن! چشم، ببستم دهن

هیچ نفهم! این سخن عنوان مکن!

خواهش نافهمی انسان مکن!

لال شوٍم، کور شومٍ ، کر شوم

لیک محال است که من خر شوم