از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هر چیزی در حالت «احسن» آفریده شده است و از نظر درون و برون در اوج زیباشناختی و هماهنگی است: الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ؛ همان کسى که هر چیزى را که آفریده است نیکو آفریده.(سجده، آیه 7)
این حالت احسن بر اساس مقدرات الهی و اندازه های مشخص هر مخلوقی است: وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیرًا؛ و هر چیزى را آفریده و بدان گونه که درخور آن بوده اندازه گیرى کرده است.(فرقان، آیه 2)
از نظر قرآن، خلقت هر چیزی غیر قابل تبدیل است: لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ(روم، آیه 30) به این معنا که نمی توان بدل و جایگزین در آن خلقت آورد؛
اما می توان «تغییر» در خلقت الهی ایجاد کرد؛ چنان که انسان می تواند نعمت را به نقمت یا نقمت را به نعمت تبدیل کند.(رعد، آیه 11؛ انفال، آیه 13) این تغییرات در بیرون از انسان به دنبال تغییراتی است که در درون انسان یعنی «انفس» رخ می دهد؛ زیرا خدا می فرماید: ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ؛ آن عذاب و این کیفر بدان سبب است که خداوند نعمتى را که بر قومى ارزانى داشته تغییر نمى دهد، مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند و خدا شنواى داناست. (انفال، آیه 53)
یا می فرماید: لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ ؛ براى او فرشتگانى است که پى در پى او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش پاسدارى مى کنند در حقیقت خدا حال قومى را تغییر نمى دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند و چون خدا براى قومى آسیبى بخواهد هیچ برگشتى براى آن نیست و غیر از او حمایتگرى براى آنان نخواهد بود. (رعد، آیه 11)
آن چیزی که در درون انسان یعنی «نفس» اتفاق می افتد، تغییراتی است که به دنبال گناه انجام می شود. این تغییرات در حد «تبدیل» خلقت نیست، بلکه «دسیسه» نفس با فجور است؛ به طوری که حالت استواء و اعتدال نفس از دست می رود و به جای آن که عقل متصل فطری سلیم از درون و عقل منفصل برون یعنی اولیای الهی، حاکمیت بر امورات اجتماع درونی و اجتماع بیرونی داشته باشد، هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی حاکمیت می یابد. این گونه است که به جای عقل فطری، طاغوت هواهای نفسانی حاکمیت نفس را از درون به دست می گیرد و به جای عقل منفصل ولی الله، طاغوت وسوسه های شیطانی حاکمیت اجتماع بیرونی را به دست می گیرد و انسان از درون و برون و به شکل فردی و جمعی آسیب می بیند؛ زیرا نفس خویش را تغییر داده و دفن و دسیسه کرده یا مختوم و مطبوع کرده است.(شمس، آیات 7 تا 10؛ بقره، آیه 7 و آیات دیگر)
این گونه است که شیطان به هدف خویش می رسد که سوگند خورده است: وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِینًا ؛ و آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم کرد و وادارشان مى کنم تا گوشهاى دامها را شکاف دهند و وادارشان مى کنم تا خلق خدا را تغییر دهند؛ ولى هر کس به جاى خدا شیطان را دوست [خدا] گیرد، قطعا دستخوش زیان آشکارى شده است. (نساء، آیه 119)
به هر حال، هر چند که خلقت خدا غیر قابل تبدیل است، اما قابلیت این را دارد که تغییر کند و این گونه با تغییر خلقت الهی، تاثیرات منفی در انسان و اجتماع رخ دهد و سعادت از دست برود و انسان به شکل فردی و جمعی گرفتار شقاوت شود.