از نظر قرآن، نظام کنونی هستی نیکوترین و زیباترین نظام ممکن است؛ زیرا اگر نیکوتر از این شدنی و ممکن بود، خداوند آن را خلق می کرد؛ و از آن جایی که بهتر از این شدنی نبود، به بهترین شکل ممکن و شدنی آن را آفریده است. خداوند می فرماید: الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ؛ همان کسى که هر چیزى را که آفریده، نیکو آفریده است.(سجده، آیه 7)
پس اگر می شد که نیکوتر از این آفرید، بی تردید خداوند این گونه عمل می کرد؛ زیرا اگر شدنی بود که بهتر از این بیافریند و نیافریده است، باید یکی از سه مساله می بود که چنین نشد: 1. جهل؛ 2. عجز؛ 3. بخل.
در حالی که خداوند علیم لا جهل له، قدیر لا عجز له؛ معط لا بخل له؛ یعنی دانای بی جهالت، توانای بی ناتوانی و بخشنده بی بخلی است. پس این نظام کنونی بهترین، نیکوترین و زیباترین ساختاری است که شدنی بود و اگر بهتر شدنی بود حتما خداوند آن را می آفرید و چون نیافرید پس بهتر از این شدنی نبود.
از نظر قرآن این زیبایی را می بایست در اندازه و هندسه هر چیزی یافت؛ زیرا چیزی که بی هندسه سر هم شده باشد زیبایی ندارد و نیکو نمی شود. خدا می فرماید: إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ؛ ماییم که هر چیزى را به اندازه آفریده ایم.(قمر، آیه 49) پس از نظر قرآن، زیبایی را می بایست در تناسب اندازه های هر چیزی یافت و اگر چیزی بهره ای از این تناسب هندسی نبرده باشد، زیبا و نیکو نیست. بنابراین، نظام هستی از یک تناسب ریاضی به عنوان قانون درونی هر چیزی سود می برد. در حقیقت خلقت الهی به گونه ای است که قانون ریاضی از آن بیرون می آید ، نه آن که قانون ریاضی نخست بود و خداوند بر اساس آن خلقتی داشته باشد؛ چرا که قانون تابع خلقت است نه خلقت تابع قانون؛ قانون از درون خلقت الهی بیرون می آید نه خلقت الهی از درون قانونی که حاکم بر خدا باشد.